این روزها مرا به یاد آن روزها انداخت و البته با تفاوتهای بسیار... و تشابه هایی نبز ... خاطراتی برایم زنده شد ... یقیناً در اینده ( اگر عمری باشد) از این روزها به تلخی یاد خواهم کرد، درست بر عکس اون خاطرات که همیشه به خوبی ازش یاد می کنم!
این روزها گاهی هوس می کنم دوباره تاریخ درس بدم!!! یادش بخیر روزهایی که فی سبیل الله جهاد می کردیم و به علت کمبود معلم هم ریاضی درس می دادبم و هم زبان و هم انشاء و هم تاریخ!!! بچه ها چه با شور و اشتیاق انشاء می نوشتند و به نقد یکدیگر می پرداختند و در کلاس تاریخ هم من مورخ بودم!! تاریخی را درس می دادم که یکی دو سال بیشتر ازش نگذشته بود و در واقع هنوز در تاریخ ثبت نشده بود! ... بعد ها همه اون روزها به تاریخ پیوست و گذشت و گذشت و گذشت تا به امروز رسید... این روزها دوباره دلم می خواهد تاریخ درس دهم!!
این روزها بعضی از افرادی که در ان روزها در میان میدان خود مشت گره کرده بودند، دیگران را تشویق به مشت گره کردن می نمایند ، در حالی که فرزندانشان یا در بلاد خارجه بسر می برند و یا اجازه حضور در خیابان را ندارند !!! ... خوشحالند که امتحانها در برخی از دانشگاهها لغو شده و فرزندشان مجبور نیست از خونه بره بیرون!!! ولی نگران جوانهای مردم هستند!!! و این از تفاوتهای فاحش امروزی ها با دیروزی ها بود!!!
.