- نمی دانم چرا هر چه روزها بلندتر می شوند بی برکت تر هم می شوند!! این یکی دو هفته بطور متوسط شبی چهار ساعت خوابیدم و از کله سحر تا بوق شب مشغول کارها بودم و باز هم وقت کم اوردم!! از یه طرف ترم کوتاه است و باید یک جوری درس داد که هم دانشجو بفهمه و هم سرفصلها تموم شه، که این خودش کلی انرژی می بره. از طرف دیگه حضور در جلسات لازم و غیر لازم ! باعث شده که بعضی کارا را فراموش کنم! دیشب مثلا خواستم زود بخوابم ، ساعت دوازده بود که یک دفعه یادم افتاد باید سؤال طرح کنم ، حدود دو ساعت طول کشید! به نظرم سؤال طرح کردن خیلی سخته! هر جور هم سؤال طرح کنی بازم دانشجو ها نا راضی اند و غر می زنند! منم به خودم می گم سؤال طرح کن و به غر زدنها توجه نکن، اینها نمک ِ دوران دانشجویی ست...
- شنبه شب ب د ر ی ـ م ش ف ق ی ـ مثل همیشه بزرگواری کرد و از کشور استکبار جهانی زنگ زد. یکساعتی حرف زدیم . وقتی صحبت به نسل جدید دانشجوها رسید، گفتم به نظرم برای بعضی از افراد ِ این نسل جدید فکر کردن کار سختیه و اصلاً روحیه پرسشگری و سؤال ندارند و بی خیالند. گفت اره اینجا هم این نسل ِ جدیدشان همینجورین و نظام اموزشی تازگی ها به دنبال شیوه ایست که به نسل جدید شون یاد بدن این کلمه " چرا" را بکار ببرند و بدون دلیل مطلبی را نپذیرند و راجع بهش فکر کنند. می گفت نسل جدید اینها شعارشون اینه بی خیال نمی خواد فکر کنی، لازم نیست فکرتو خسته کنی و بدونی چرا!! گفتم پس نسل جدید ما هم زیاد از قافله اونها عقب نیست!
- ای کاش سیستم آموزشی از دبستان به فکر چاره ای باشه. ... ولی بعیده... وقتی از همون ابتدایی دارن به دانش اموز تست زدن و روش تستی کار کردن ، یاد می دن و براش معلم خصوصی می گیرند تا روش تست زدن یاد بگیره و مثلاً جزء تیزهوشان بشه! مشکل سیستم فعلی اموزشی اینست که اصلا نه تنها روش چگونه فکر کردن را به دانش آموز یاد نمی دن بلکه اگه خود او هم بخواد فکر کنه ازش ایراد می گیرند که چرا از همون شیوه های فرمولی برای یافتن پاسخ سؤال استفاده نمی کنند!! ... با این روش و شیوه ها طبیعیه که انتظار من بیهودست!
۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۵, سهشنبه
بپرس چرا؟
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر