۱۳۸۸ خرداد ۷, پنجشنبه

انتخابی دیگر

  • این روز ها به اطرافم، کوچه، خیابان، محل کار ، مطبوعات، سایتهای اینترنتی و ... که می نگرم، احساس می کنم تاریخ چهار ساله ای دیگر در مملکت در حال تکرار است. به خودم می گویم تو دیگه باید عادت کرده باشی، مگر نمی دانی هر جند سال یکبار یکی را علم می کنند و به به و چه چه و ستایش و تعظیم و تکریمش می کنند و اونقدر می برنش بالا و بالا و بالا ( که حتی خودش هم که می داند تا چه اندازه بزرگ نیست باورش می شه!!) و بعدش به یکباره از اون بالا پرتش می کنند پایین... کافیست چشمانم را 30 ثانیه ببندم تا همه اون دوران که با سلام صلوات افراد را می اوردند رو صحنه و براش سوت و دست می زدند و زنده باد می گفتند مثل یک فیلم سریع نمایش داده بشه . و پس از انکه چشمم را باز کردم دوباره به اندازه یک پلک بر هم زدن همه اون هو کردنها و مرگ باد های این بزرگان و القابی که بهشون نسبت داده می شد، به عنوان فیلم دوم روی پرده ذهنم نقش ببنده. شاید بشه چنین توجیه کرد که عملکرد خوب نبوده پس کنارش گذاشتند، بله شاید چنین باشه ولی ایا همین افراد قبلش نمی دونستند طرف از عهده این کار بر میاد یا نه؟ من که فکر می کنم می شه فهمید. اشکال اینست که یک عده ای یکی را می فرستند جلو و بعدش تبلیغات و گزافه گویی ها باعث می شه مردم اعتماد کنند ( معمولاً 90% الی 95% مردم اعم از عوام و خواص بدون تحقیق و فقط صرفا بر اساس سیاست و گفته ها و شنیده ها و یا لجبازی ها به شخص خاصی گرایش پیدا می کنند! ) و پس از یک مدتی وقتی می بینند اولا اون شخص منتخب توانایی انجام کار را نداره و ثانیا به درخواستهای بجا و نا بجای انها توجهی نمی کنه باز هم با همان شیوه تبلیغات خرابش می کنند و او را قبل از موعد مقرر عزل و بایکوت می کنند!! در حالی که شاید اگر پیشرفت مملکت در درجه اول قرار داشته باشه با حمایت و کمک بیشتر می توانستند مشکلات را حل کنند!
  • به خودم می گویم این رفتارها و صحبتها همه اش تکراریه و مگر خود این افراد نمی دانند پس چرا باز هم فکر می کنند همه این به به و چه چه ها برای اوست؟ تنها جوابی که دارم اینست که قدرت اینقدر شیرین است که اینجور وقتها مومن ترین افراد نیز وسوسه تمام وجودشان را پر می کند و به همین دلیل خداوند نیز گنگشان می کند، کر و کور و لال می شوند تا نبینند خیلی چیزها را، و نشنوند حرفهای درست را و نگویند راست... برای رسیدن به قدرت حاضرند تمام آبرو و حیثیت خود را زیر پا بگذارند، و همه اعتقادات، عملکرد و گذشته خود را انکار کنند و از هر وسیله ای برای رسیدن به مقصدشان استفاده کنند تا برسند، غافل از اینکه خداوند خیلی سریع به زمینشان می زند.
  • برایم این نحوه عملکردها و تهمت زدن به یکدیگر و دروغ گفتن ها کاملا عادیست ، ولی نمی دانم چرا انتظاری به جز این داشتم... چهار سال دیگه یکی از همین حامیان جلد دوم عالیجاب سرخپوش را به چاپ می رساند! زیرا موقع تقسیم پست و مقام و غنایم به او کم رسیده یا به اندازه ای نبوده که توقع داشته یا اصلا او را نادیده گرفتند که هیچی بهش نرسیده... فقط دلم برای کسانی می سوزد که با خلوص نیت جلو آمدند ولی بعدش می بینند که با احساساتشان بازی شده... البته شاید دلسوزی بیهوده باشد ...
  • با علم به همه این حرف و حدیث و عملکردها باز هم می دانم در انتخابات شرکت می کنم! نمی توان در مملکتی زندگی کرد که سیاست به زندگی ادمها پیوند خورده ولی بی تفاوت باقی ماند. مهمتر از همه احساس مسؤلیت به ادم تلنگر می زنه که بی تفاوت نباش!!


هیچ نظری موجود نیست: