بیا هر وقت در برابر گامهایمان سنگهای سیاه ناامیدی دیدیم آنها را کنار بزنیم و محکم تر گام برداریم.
بیا هر وقت گلهای کاغذی در گلدان دستهایمان قد علم کردند آنها را بکنیم و به جایشان گل یاس بکاریم.
بیا هر وقت مرغ نگاهمان در حصار یآس محصور شد حصار را بشکنیم تا به دیاریی انسوی نا امیدی پرواز کند.
بیا هروقت قناری کلاممان از یآس سخن به میان اورد جریمه اش کنیم که هزار بار بگوید :
" آنسوی دیار ناامیدی دروازه ای است به دیار امیدواری، تنها تلنگری می خواهد، دروازه را بگشا."
این متن یکی از دستنوشته های نوشته شده در تاریخ : چهارشنبه ساعت 9 صبح سوم تیرماه هفتاد و یک. یعنی هفده سال و پنج ماه و هفت روز قبل!!! می باشه. فکر می کنم هر جند وقت یکبار جریمه هزار مرتبه ای را پرداخت کرده ام و می دانم که این جریمه ها برعکس جرایم رانندگی و ... نتیجه داده ! امروز هم جریمه شدم!!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر