۱۳۸۷ اسفند ۲۵, یکشنبه

کتاب

  • به بهانه خونه تکونی کتابها را از قفسه بیرون آوردم که گرد گیریشون کنم. با اینکه بعضی هاشون را چندین بار خونده ام ولی بازم قسمتهایی که می دونستم جالبن را ورق زدم و خوندم! ساعتها تو کتابهام گم شدم! از کوچیکی پدر ما را عادت داد به کتاب خوندن. یادمه اولین کتابی که برام خرید کتاب "هایدی " بود و به مناسبت قبولی دوم دبستان. ( مثلاً باسواد شده بودم!) پدر کتابخانه بزرگی داره با کتابهای قدیمی و کمیاب یا حتی نایاب. به قول مادر وقتی می رفت میوه و سبزی بخره بعضی وقتها بجاش کتاب می خرید! به تقلید از پدر سعی می کنم از کتاب خریدن غافل نشم ( البته نه مثل پدر) .
  • دستخط و جملات مکتوب شده در اولین صفحه کتاب هایی که هدیه گرفته ام، یادگاری های خوبیست که دیگران از خود بجا گذاشته اند. اون جملات روح دارند و وقتی می خوندمشون حس می کردم صدای هدیه دهنده تو گوشمه! حیف که از بعضی ها بی خبرم و نمی دونم کجا هستند و چی کار می کنند!
  • اون موقع ها می گفتند کتاب بهترین دوست انسان است و من امروز با دوستانم ساعتها گپ زدم و در خاطراتم سیر کردم!


هیچ نظری موجود نیست: