پاییز من; موسم هزار رنگ برگها, رفیق عصرهای بارانی و دلتنگی های بی پایان ... سفرت بخیر ... به تلاقی یلدا که رسیدی سلام مرا به زمستان برسان... از موسم نو برایم طلب مهربانی کن; طلب روزگاری به سپیدی برف سنگین میانههای بهمن, به گرمای دل انگیز زیر کرسی چوبی کنج هشتی خانه مادر بزرگ... سفرت بخیر خزان مهربان...وعدهی ما انتهای کوچهی شهریور سال١٤٠٠
۱۳۹۹ آذر ۳۰, یکشنبه
۱۳۹۹ آذر ۱, شنبه
سالگرد پدر ... دوازدهمین سال
پدر
یادت که در من خالی میشود دنیایم بوی خوش کودکی میگیرد و همین قانعم میکند که تنها عشق تو تمامی نداشت.🌷🍀 پدر دوازده سال است که دیگر نیستی و درد نبودنت را نمیشود به هیچکس حالی کرد...😓 یادت گرامی
۱۳۹۹ شهریور ۵, چهارشنبه
دختر شهریور
در بین پیام های تبریک تولد، دوستی که خود نیز شهریوری است این شعر را برایم فرستاد:
من نوبر بارانم من قاصد پاییزم
من زاده شهریور از همهمه لبریزم
پایان تموزم من، آغاز خزان سرد
هر برگ به رنگی نو ،نارنجی و حتی زرد
قلبم پر احساس و عشق از قلمم جاری
گاهی ولی دلگیرم زین قصه تکراری
وقتی که هوا ابریست سرمست و غزلخوانم
از شور و شعف لبریز، در حسرت بارانم
خورشید که میتابد مستم ز شراب نور
پر می کشم از شادی تا خاطره های دور
شهریور بکر من ماهی وسط سال است
یک سنبله زیبا فال من و این حال است ...
شاعر : مینا نوربخش
۱۳۹۹ شهریور ۴, سهشنبه
٤ شهریور تولد ناهید خواهر زمین
۱۳۹۹ مرداد ۱۳, دوشنبه
غم... مادر... دومین سال
چقدر سخت میگذرد بدون مادر...سیزده امرداد دومین سالی است که غم نبود مادر رهایم نمیکند. زندگی ام با یاد و خاطره او میگذرد... هرگاه که به عکسهایش نگاه میکنم تنها می توانم بگویم:
زنی مهربان
همچون مهتاب ارام
درخشنده تر از آفتاب
خوشبوتر از گلها
پاکتر از سنگای دریا
اوست مادر من!
پینوشت: شاعر; سهراب روستایی
۱۳۹۹ اردیبهشت ۱۰, چهارشنبه
فردا زیباتر است به امید خدا
پرده دوم: مرد جوان عاشقانه زن را دوست داشت ولی زن, مرد جوان را در حد یک دوست خوب می دانست. تفاوت ایدئولوژی و بسیاری دیگر مانع از شروع زندگی مشترک انها بود. سه سال بعد برای مرد جوان از طرف خانواده همسری انتخاب شد و او را راهی فرنگ کردن! گریه های مرد جوان در یک روز قبل از نامزدی برای همیشه در ذهن زن باقی ماند. زن هیچ تلاشی برای رسیدن به مرد جوان نکرد.
پرده سوم: یک سال بعد مرد جوان اولین نامه را برای زن نوشت و از احساس دلتنگی خود گفت و روزهای خاطره انگیزی که با هم داشتند. ولی زن هیچگاه نامه ایی نفرستاد.
پرده چهارم: ده سال بعد یک روز جمعه صدای زنگ خانه زن به صدا در امد و در عین ناباوری مرد جوان را روبروی خود دید. مرد جوان کلی نذر و نیاز کرده بود که زن در همان خانه باشد و نذرش مقبول افتاده بود. ساعتها با هم حرف زدن. مرد جوان دو پسر هشت ساله و دو ساله داشت, گفت به زندگی خودش عادت کرده ولی هنوز عاشقانه زن را دوست دارد. مرد گفت که همه اهنگ هایی را که گوش می کند به یاد زن است و خاطراتش همیشه همراه اوست. زن فقط خندید و نوازشش کرد!
حالا تکنولوژی موبایل وارد زندگی ها شده بود و زن به مرد جوان شماره داد ولی در مقابل هیچ شماره ایی نگرفت!
پرده پنجم: در مناسبت های مختلف مرد جوان از دیار فرنگ تماس می گرفت و دلخوش به صدای زن بود. هفت سال گذشت و مرد جان دوباره راهی وطن شد. این بار خانه زن تغییر کرده بود ولی به برکت شماره موبایل مرد جوان توانست زن را بیابد. این دیدار خاص بود! و ان اتفاقی که نباید می افتاد, افتاد.
با تکنولوژی های جدید دیگه بیخبری بی معنی بود.
پرده ششم: پنج سال است مرد جوان از ان دیار فقط مکالمه یکطرفه دارد و پیام هایش بی جواب هستند! زن فقط سکوت می کند و پاسخی نمی دهد! حتی حاضر نیست دلیلش را بگوید! با خود می گوید ای کاش ان اتفاق نمی افتاد! نمی تواند مرد جوان را مقصر بداند چون خودش هم در رخ دادن ان اتفاق سهیم است!
پرده هفتم: نوروز امسال مرد جوان یک فایل صوتی ١٥ دقیقه ایی برای زن فرستاد, زن بارها و بارها گوش کرد و بعد از چند روز با یک پیام یک خطی نوروز را به مرد جوان تبریک گفت!
مرد امروز برای خود چنین خطاطی کرد: "فردا زیباتر است به امید خدا " .
۱۳۹۹ اردیبهشت ۷, یکشنبه
دعای این روزها و شب ها
۱۳۹۹ فروردین ۱۳, چهارشنبه
مرگ همکار
۱۳۹۹ فروردین ۳, یکشنبه
بهار نود و نه... نو
۱۳۹۸ اسفند ۲۵, یکشنبه
ارزش با هم بودن!
۱۳۹۸ اسفند ۲۲, پنجشنبه
پیام های ارامشبخش
۱۳۹۸ اسفند ۲۰, سهشنبه
بی خبری
۱۳۹۸ اسفند ۱۸, یکشنبه
تذکر به نا ه ی د
پست قبل
۱۳۹۸ اسفند ۱۶, جمعه
اسفند ۹۸... نهم اسفند
۱۳۹۸ بهمن ۲۰, یکشنبه
تصمیم ناهید
۱۳۹۸ دی ۲۶, پنجشنبه
دو راهی عشق
۱۳۹۸ دی ۲۵, چهارشنبه
دوازدهمین سال عمر گذر
۱۳۹۸ دی ۲۱, شنبه
اشتباه مرگبار
۱۳۹۸ دی ۱۵, یکشنبه
ترور... شهادت... قاسم سلیمانی
۱۳۹۸ دی ۲, دوشنبه
باز هم دلتنگم!
۱۳۹۸ دی ۱, یکشنبه
" عشق" ... ای نهفته در من!
۱۳۹۸ آذر ۳۰, شنبه
فال شب یلدای 98
۱۳۹۸ آذر ۷, پنجشنبه
یازده سال در سوگ پدر
۱۳۹۸ آبان ۱۰, جمعه
۱۳۹۸ شهریور ۴, دوشنبه
چهارم شهریور یک اغاز زیبا
۱۳۹۸ مرداد ۲۹, سهشنبه
ترس از عشق
- عشق...
- چه کوتاهاست
- و فراموشی...
- چه طولانی!
۱۳۹۸ مرداد ۱۳, یکشنبه
یکمین سالگرد ... سوگ مادر
۱۳۹۸ مرداد ۳, پنجشنبه
کسی را میخواهم که...
- كسی که من را
- بهخاطر خوبیهایم میخواهد،
- نمیخواهم!
- کسی را میخواهم
- که با دانستن بدیهایم
- باز هم مرا بخواهد!
۱۳۹۸ خرداد ۲۷, دوشنبه
خیلی دلتنگشون هستم
- میدونی دلتنگی یعنی چی؟
- دلتنگی یعنی اینکه:
- وقتی به عکسهای مامان و بابا نگاه میکنی
- لبخند روی لبهات بیاد!
- ولی چند لحظه بعد...
- شوری اشکهای لعنتی!
- شیرینی ان خاطرات را از یادت ببره!
۱۳۹۸ خرداد ۱۶, پنجشنبه
۱۳۹۸ اردیبهشت ۲۲, یکشنبه
ریاضیات و زن!
- بیست و دوم اردیبهشت روز تولد مرحوم مریم میرزاخانی را ب ه عنوان روز زن و ریاضیات نام گذاری کرده اند! امشب برنامه ایی هم به همین منظور در دانشگاه شهید بهشتی دایر شده ولی نرفتم! به سخنرانها و برنامه که نگاه کردم به نظر آمد هیچ سنخیتی با مرحوم میرزاخانی و ریاضیاتی که او فراگرفته بود و یاد میداد نداشت! با تشکیل انجمن بانوان ریاضیدان هم موافق نبودم! نمیخواهم دلیل منطقی بیاورم شاید همان دلیل احساسیام کفایت کند! البته چنین انجمنی در جهان هم وجود داره و این هم ظاهرا شاخه ایی از همان است! حرف زیاد است ولی خارج از وقت وحوصلهام در این زمان است.٪