۱۳۹۷ اسفند ۱۷, جمعه

اندر احوالات راه اندازی “ حوالی”

دیروز قرار بود  “ حوالی” ( دو-ماهنامه)  رو نمایی بشه. چند نفر جوان هنری مجوز راه اندازیش را گرفتن و در اینستاگرام دیدم از طریق “ کراود فاندینگ” ( همان تامین نیاز مالی) نیاز به حمایت دارن و منم یه کمکی کردم و توسط ایمیل به این رونمایی در “ خانه وارطان” دعوت شده بودم! با اینکه حدس می‌زدم چنین گردهمایی هایی چه جوری‌اند ولی بعد از کلنجار رفتن خودمو راضی کردم که شرکت کنم! تنها دلیلی که راضیم کرد برای رفتن این‌بود که این‌برنامه را چند تا جوان رشته های هنری چیدن و می‌تواند متفاوت باشه! ... خلاصه اینکه ساعت پنج و بیست دقیقه رسیدم!  برنامه از پنج تا هشت اعلام شده بود، همان اول فهمیدم تاخیر باعث نشده چیزی را از دست بدم! هیچ راهنما و هیچ راهنمایی نبود که بشه فهمید شروع کی هست و اصلا برنامه چیه! از رفت و امد ادم ها به اتاق های بالا فهمیدم باید یه سری به انجا بزنم! در بالکن بالایی یه میز پذیرایی  شامل یه سینی فلافل و لیوان های یکبار مصرف نوشابه گذاشته بودن و روی دیوار لبه بالکن دو تا زیر سیگاری پر از ته سیگارهای کشیده بود و البته هنوز جوانانی سیگار بدست! به نشانه روشنفکران هنری! از بالکن می‌شد وارد دو تا اتاق شد که ظاهرا مجله و دفترچه یادداشت می‌فروختن! ( اینها را از لایوی که در اینستاگرام گذاشته بودن فهمیدم!)  اتاق خیلی شلوغ بود و‌ نمیشد داخل شد! انگار ادمها همانجا در همان جای کوچک باید خوش و بش می‌کردن و جای دیگه نمیشه! منصرف شدم و یه مدتی  لب همان دیوار بالکن نشستم. یه کمی که رفت و امد ادم‌ها کمتر شد دیدم یه کاغذای کوچکی روی دیوار با فاصله یک و دو متری چسباندن! ظاهرا باید می‌خوندیم شان تا یه چیزایی از محتوای “ حوالی”  دستگیرمان می‌شد و شایدم نتیجه ایی نمی‌گرفتیم! ( اینها را بعدا مجری برنامه گفت) یکی دو تاش را که خوندم دیدم هیچی دستگیرم نمیشه رها کردم! رفتم توی حیاط روی یکی از نیمکت های چوبی نشستم! چند دقیقه بعد برنامه شروع شد مجری یاسمن بود! گفت چند تا “ مینی تالک” و یه موسیقی با شعر‌خوانی داریم! متوجه شدم یکی از مینی تالک‌ها همان حرفای خودش بوده بعدشم موضوع صحبت اقای ...  در مورد اینکه چرا در این موقعیت تصمیم به چاپ مجله کردن! بود، شروع به حرف زدن کرد اولش هی گفت حتما این سوال مطرحه که چرا در این موقعیت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی تصمیم گرفتیم مجله راه‌اندازی کنیم! اخرش جوابی که داد اصلا ربطی به وضعیت سیاسی اجتماعی و اقتصادی نداشت! بلکه حرفش این بود وقتی قراره یه نوشته ایی چاپ بشه نیاز به ویراستاری و‌چند بار خواندن و تصحیح مطلب داره و اینجور نوشتن ها با ان مطالبی که در فضای مجازی می‌گذاریم فرق داره و به هر حال نیاز است برای دقت کردن در نوشته ها مجله چاپ بشه!یه حرفی هم از یه بنده خدایی نقل قول کرد که اشتباه بود و مربوط به اول انقلاب نبود بلکه مربوط به زمان جنگ ایران و عراق بود! ( انقدر مبهم حرف میزد که کسی متوجه نشد منظورش کی هست! منهم چون میدانستم منظورش کیه و از کی داره نقل قول می‌کنه متوجه شدم و دارم ایراد می‌گیرم!)  دوباره یاسمن گفت حالا میتونید یه چرخی بزنید و ان نخ کاموا نارنجی را دنبال کنید تا یه چیزایی از نوشته های حوالی سر در بیارین! بعد از یه نیم ساعتی با یه چرخش نود درجه ایی ان‌ طرف حیاط یکی شروع کرد به خواندن شعرهای گاراژی و یکی هم ویلون میزد( سازش در نور کم حیاط خوب معلوم نبود!)  صدای بلندگو در ان فضای ازاد بقدری کم بود که باید خیلی نزدیک می‌ایستادیم! سردی هوا با سردی برنامه بیشتر تن ادم را به لرز می‌انداخت، دیگه دیدم بیشتر نمی‌تونم تحمل کنم و از ان خانه زدم بیرون! بقیه برنامه را از اینترنت به صورت زنده( به قول خودشان لایو) دیدم و متوجه شدم چه کار خوبی کردم از انجا زدم بیرون!  به عنوان حامی مجله هنوز به دستم نرسیده و منتظرم چند روز اینده پست برایم بیاره، خیلی مشتاقم بخونمش. قبل از حضور در این برنامه نسبت به این جوانان و این جمع بسیار خوش بین بودم و امیدوارم مجله نظرم را عوض نکنه! 

۱) برنامه هایی که دانشجویان برنامه ریزی و اجرا می‌کنند بسیار از این برنامه بهتر و جذابتره و از این دانش‌آموختگان هنری انتظار بیشتری داشتم!
۲) شاید اینجور برنامه برگزار کردن مد روزه! شاید علاوه بر سیگار کشیدن اینها هم نشانه روشنفکریه و من بی‌خبرم!
۳) نود و‌نه درصد شرکت کننده ها دست اندر‌کاران و دوست و اشناهای نزدیک بودند و به نظرم براشون مهم نبود بدانند یک‌درصد بقیه کی هستند و‌کی نیستند! حداقل می‌توانستند برای اینکه حامی های‌شان را از دست ندهند یه کمی با بقیه خوش و بش می‌کردن! ( لازمه جذب افراد داشتن روابط عمومی بالا  است!)
۴)  بهترین نکته ایی که جلب توجه می‌کرد اعتماد به نفس مجری و گشاده رویی او بود! خودش از برنامه اطلاع داشت و همین هم کفایت می‌کرد!
۵) مجری اعلام نکرد حامی ها می‌توانند مجله خود را همین‌جا تحویل بگیرن تا یه کمی از زحمات پست کردن‌هاشون کم بشه! از مجله ها که دست بعضی شرکت‌کننده ها بود فهمیدم میشه همین جا مجله ام را تحویل بگیرم ولی چون باید میرفتم اتاق بالا حوصله م نیومد و حالا مجبورم منتظر پست باشم! ایا به دستم برسه یا نرسه!
۶) یه عده ایی بدون توجه روی گل‌های بنفشه تازه کاشته شده باغچه ها پا می‌گذاشتن و هر دفعه صدای ناله گل‌ها را می‌شنیدم!

با تشکر و خسته نباشید.🌹🌱🌹🌱

هیچ نظری موجود نیست: