- این روزها نمایشگاه کتاب بر پاست و من هنوز نرفتم، فکر هم نکنم که برم! یادش بخیر، سالهای اولی که نمایشگاه شروع می شد همیشه با دوستان برنامه ریزی می کردیم که اگه روز اول نشد دیگه روز دوم حتماً یک سری بزنیم. مخصوصاً غرفه کتابهای خارجی که می دونستیم همان روز اول، دوم کتابهای خوبش تموم می شه. حالا دیگه به کتابهای اینترنتی و سفارش خرید به مسؤلین خرید کتاب اکتفا می کنم و دور نمایشگاه رفتن را خط کشیدم!!! ولی حس می کنم دلم برای دیدن کتابها و ورق زدن و لمس کردن کتابهای نو تنگ شده. ( بعضی کتابها چه جلدای خوشگل و نفیسی داشتند، مخصوصاً کتابهای هنر و معماری و دیوان شعرا!!) انگار این دنیای مجازی داره از دنیای واقعی دورم می کنه! امسال سال سومی است که نرفتم نمایشگاه! یادمه آخرین باری که رفتم شلوغی غرفه ها، بی برنامگی و صفهای طولانی خرید، و ... شاید از همه مهمتر دیدن یک عده ای که نمایشگاه براشون پیک نیک بود نه بازدید و آشنایی با کتابهای جدید، باعث شد که دلزده بشم و احساس بیهوده گی ازاینجور بازدید ها...
- ای کاش انگیزه رفتن به نمایشگاه را از دست نداده بودم...
- به قفسه های پر از کتاب کتابخونه که نگاه می کنم کلی خاطره برام زنده می شه...
۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۰, جمعه
نمایشگاه کتاب
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر