۱۳۸۷ مرداد ۱۳, یکشنبه

سفر

سفر مرا به باغ در چند سالگی ام برد
و ایستادم تا
دلم قرار بگیرد،
صدای پرپری آمد
و در که باز شد
من از هجوم حقیقت به خاک افتادم.
  • یک هفته سفر و یک هفته آرامش.
  • همه چیز خیلی خوب و عالی بود. اینجور سفر ها را دوست دارم. توی ایوان خوابیدن، تو سیاهی قیرگون شب چشم به آسمون دوختن و ستاره ها را دیدن، سردی هوا دم دمه های سحر که بدن آدم را کرخت می کنه! ( و من خیلی دوست دارم! ) ، گردش های دسته جمعی با همه اونهایی که دوستشون داری و یاد آوری خاطرات دوران کودکی ، پا توی نهر آب کردن و تذکر مادر که زود بیا بیرون نکنه سرما بخوری ( درست مثل تذکرات دوران کودکی) !! همه و همه خیلی خوب بود و نیاز داشتم به این سفر.
  • کوله بارم پر از شادی و انرژی است!

هیچ نظری موجود نیست: