پاندی
- چند وقت پیش که دیدمش حس می کردم که می خواد حرفی بزنه ولی انگار شک داشت که بگه یا نه. معمولاً اینجور موقع ها من هم حرفی نمی زنم که طرف مجبور بشه با اکراه حرف بزنه. اعتقاد دارم خودش به موقع حرفشو می زنه. دیروز زنگ زد و با یک اشاره کوچیک به موضوع، همه حرفا را زد. عاشق شده... احساسش را بخوبی درک می کنم...
- بعضی وقتها آخرِ حرفا بهش می گم باز هم ازم می ترسی!!! می گه اگه جدی باشید و مثل اون دفعه آره!!! ... قهقهه خنده هامون تو هر دوتا خونه می پیچه... می گه جالبه بدونین حالا بعضی ها از منم می ترسند...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر