- از زمانی که بخت و اقبال ما با دفتر طرح و برنامه و بودجه و ... گره خورده مجبورم مطالعاتی در این زمینه ها هم داشته باشم. زمانی که در کارشناسی درس می خوندم بحث اقتصاد از مباحث روز بود و به بحث های سیاسی هم گره می خورد، یه درس چهار واحدی اقتصاد بعنوان اختیاری گذروندم که خداییش خیلی به کارم امده. چند وقت پیش دیدم یه کارگاهی قراره برگزار بشه تحت عنوان بودجه نویسی عملیاتی و ... و مدرس هم استاد ... از دانشکاه ... گفتم اینو شرکت کنم تا با روش بودجه نویسی علمی هم اشنایی پیدا کنم و از این حالت سنتی بیرون بیایم! ... سه شنبه کل برنامه ها را کنسل کردم و رفتم! ... یه نیم ساعتی که گذشت هی به خودم دلداری می دادم که نه حالا کم کم میره سراغ اصل مطلب! هر چه قدر زمان سپری می شد بیشتر حالم از این روش تدریس و گفتمان و ... بهم می خورد! تازه سر این کلاس می فهمیدم که بعضی وقتها این دانشجویان بیچاره چه می کشند! این استاد گرامی که هی عنوان ها و مدارج و تحقیقاتش را برخ می کشید انقدر ضعف در ارایه مطالب داشت که حرف نزنم بهتره! ... بهترین راه حل این بود که کلاس را ترک کنم و وقتی از اونجا آمدم بیرون حس می کردم مغزم نیاز به ترمیم داره و هوای تازه می خواد... یکساعت قدم زدن تو کوچه پس کوچه های خلوت اندیشه. خیلی مؤثر بود... حتی حاضر نشدم گواهی شرکت در کارگاه را بگیرم... همه چیز شده مدرک و کاغذ! بیشتر افراد شرکت کننده آمده بودن تا اون گواهیه را بگیرند چون در ارتقاء شغلیشون اثر گذار بود! ... خوشبختانه شنیدم نتیجه نظر خواهی جوری بوده که استقبالی از کارگاه بعدی این استاد!! بزرگوار نشده! ...
- خدایا شکرت که من ریاضی درس می دم ! ...
۱۳۸۸ اسفند ۱۴, جمعه
کارگاه بیهوده نویسی!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر