- مطلب " همینجوری " در بلاگ " حیرانی" را که خوندم گفتم اخ گفتی!! چقدر من به این درد مبتلا شدم و نوشته های افکاریم فراری شدند و وقتی خواستم بنویسمشون یادم نبوده چی تو ذهنم بوده!!! نمی دانم چرا این بشر یه چیزی اختراع نمی کنه که اینجور موقع ها به کمک ادما بیاد!! مثلا وقتی امکان نوشتن برات نیست یه چیزی شبیه هد فون وصل کنی به کله ات تا اون همه افکارت را ظبط کنه و بعدا بتونی بخونیش یا یه جایی بنویسیش!! که البته این وسیله اگه اختراع بشه خیلی خطرناکه!! می تونه مورد سوءاستفاده امنیتی قرار بگیره و دیگه کسی امنیت فکری نداره!!! همین وسیله ای که می گن اختراع شده و اسمش دروغ سنجه، بسه!! این بشر یه سر و دو گوش حالا که به افکار دیگران دسترسی نداره چه فتنه ها که نمی کنه وای به زمانی که دسترسی داشته باشه!!! خیلی وقتا گفتم خدایا قربون "ستار العیوبیت" برم، این همه در مورد بنده هات می دونی نه تنها بروی خود نمیاری بلکه تا می گه "یا خدا" ، درهای لطف و رحمتت را بروش باز می کنی و بهش پناه می دی. این بشر دو پا روزی صد تا تهمت و افترا به دیگران می زند و انچنان با قاطعیت هم حکم صادر می کند که نگو و نپرس. نمونه اش همین چند روز قبل یکی که مثلا خیلی ادعا ی دیانت داره !!! با قاطعیت به یه بنده خدایی انچنان تهمت می زد که اگه اون بنده خدا را نمی شناختم شاید باور می کردم!! ( وای بر احوالم!) ... حالا یادم افتاد چرا دوشنبه وقتی برگشتم خونه اون همه خسته بودم و به زمین و زمان بد و بیرا می گفتم!!!
- اگر چه این نوشته اون چیزی نبود که می خواستم بنویسم ولی خب بابی شد تا دوباره بعد از مدتها بنویسم...
۱۳۸۸ مهر ۱۷, جمعه
یا ستار العیوب
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
خوحالم نوشته من بهانه ای شد برای نوشتن دوباره شما پس از این مدت.
ضمن اینکه من این پست رو به عنوان احساس همدردی تلقی می کنم! :)
ارسال یک نظر