- همیشه نباید حرف زد... گاهی باید سکوت کرد...
- حرف دل که گفتنی نیست...
- باید ادمش باشد، کسی که با یک نگاه کردن به چشمت؛ تا ته بغضت را بفهمه...!
۱۳۹۴ مهر ۲۹, چهارشنبه
حرف دل گفتنی نیست
۱۳۹۴ مهر ۲۷, دوشنبه
اخلاص بندگی
- چقدر خوبه عباداتی که خالص و برای خالق باشه. اینجور عبد و بندگی ها برای مخلوق؛ جلا دهنده روح است و زنگار از دل بر می دارد. باید با خلوص نیت عبادت کنی تا ارامش پیدا کنی؛ باید با تمام وجودت درک کنی که خالق نیاز به عبادات مخلوق نداره، این مخلوقه که نیاز داره راز و نیاز کنه. عالی ترین سطح عبادت انست که فقط برای نشان دادن عبد و بنده بودنت باشه نه اینکه معامله ای در کار باشه و انتظار پاداش داشته باشی! همین که سعادت عبادات نصیبت می شه بهترین پاداش است. بنده الله بودن سخته ولی بنده الهه ها بودن فراوونه! خدایا توفیق بندگی با اخلاص را نصیبم کن و مرا به حال خود رها نکن!
۱۳۹۴ مهر ۱۸, شنبه
نا دوستی ها
- پ : دوران دبیرستان همیشه با هم بودیم و الان خیلی وقته ازش بی خبرم. یه بار اتفاقی همدیگه را دیدم ولی بر عکس اون دوران خیلی رسمی گپ زدیم و هیچ احساس صمیمیتی نداشتیم! اون هم با کسی که یه زمانی شب و روزامون با هم یکی بود!
- م: در دو سال اخر لیسانس و بالاخص ترم اخر صمیمیت زیادی بینمون ایجاد شده بود و تا چند سال بعدشم ادامه داشت تا اینکه یکی وارد زندگیش شد و یه جورایی مجبور به تغییر رفتارش کرد! دیروز یکی برام شماره اش را اورد و به یادم امد که چه شب و روزهایی را با هم سپری نکردیم و چه جشنواره فیلم هایی را با هم بدو بدو نرفتیم، چقدر با هم شیطنت کردیم و خندیدیم!ششاید بهش زنگ بزنم!
- ح: در دوره فوق لیسانس و دکتری تنها خانم های دانشجو در دو سال متوالی بودیم و باید دوست می شدیم! خیلی وقتها همدیگه را یاری می کردیم و سمینارهای زیادی را با هم می رفتیم. خیلی ها ما را با هم اشتباه می گرفتن و هنوز هم شاید! ولی حالا ارتباط خیلی خیلی کمرنگ شده و در واقع داره بی رنگ می شه! وقتی یادش می افتم احساس خوبی ندارم، یه جورایی ... اتفاقاتی می افته که یه دفعه می بینی باید للگد زد به کاسه کوزه این دوستی ها! و علتش فقط و فقط دروغ و کلک است! انچه که ادم هیچوقت در اینجور دوستی ها نمی تونه درکش کنه!
- پینوشت: دیگه دوست صمیمی پیدا کردن خیلی سخته! سخت نیست ولی دیگه دوست صمیمی نمی خوام!...
- ... حس خوبی ندارم ...
۱۳۹۴ مهر ۱۷, جمعه
لمس پاییز
- پاییز با مهرش امد ولی ادمها نامهربانش کردن! روزهایش دلگیر است وغمگین! اسمانش بارانی است تا با بارش خود همراهی کندت دل بارانی ات را! و چه خوب است که پنداشته می شود بارش چشمانت دلیل زیر باران بودن است! دوستی هایم هم در پاییز گره خورده است و هم از هم گسسته! تنها قدم زدن روی برگهای خشک، خاطره قدم زدن های تنها نه، و با همراه را برایم زنده می کند. این بار وقتی صدای خش خش شنیده شده احساس می کنم صدای برگهای خشک شده خاطرات دورم است! نمی دانم چند پاییز را با خاطراتم سپری خواهم کرد و نمی دانم چند پاییز دیگه خاطره خواهم ساخت ولی می دانم که با همه غمگین بودن هایش دوستش دارم و امید به دیدارش! لمس پاییز بخیر.
اشتراک در:
پستها (Atom)