۱۳۹۲ دی ۲۵, چهارشنبه

عمر گذر شش ساله!

  • برای من که بیشتر وقتها گوش شنوا بودم برای دیگران تا زبان گویا، نوشتن یک مسکن و ارامبخش بسیار قوی است. سال ها قبل بغض گلوم را در سررسیدها خالی می کردم و بیشتر وقتا برام مهم بود که کسی نخوندشون و یه جایی دور از دسترس نگه می داشتمشون! حالا بماند که یه بار( ...) از موقعیتی که خودم براش فراهم کرده بودم سوء استفاده کرد و دستنوشته هام را خونده بود! ... باعث شد تا مدتها ننویسم و یا هر وقت می نوشتم علی رغم میلم پاره می کردم ... بلاخره خودم را راضی کردم که بنویسم و امدم اینجا. اوائل هم تا مدتها این وبلاگ مخفی بود ولی کم کم خودم را قانع کردم که از مخفیگاه خارجش کنم. :D  سبک نوشتنم با انچه در سررسید ها می نوشتم تا حدودی فرق کرده ولی انچه اینجا نگاشته می شه اعم از خاطرات، اتفاقات، دلنوشته ها، شعرها وحتی سخن بزرگان و نکته ها ... بیانگر حال و هوایم هست و بعضی وقتها که به ارشیو سر می زنم به یاد می اورم حال و هوای اون موقع را ...  معتقدم دستنوشته  تازه به تازه نگاشته بشه خیلی بهتره وگرنه مثل نان بیات که ادمی میلی به خوردنش نداره ارزش نوشتن را از دست می ده و ... البته خوندنش اینجور نیست، هم تازه به تازه خوندنش خوبه هم بعدِها، که گاهی جذابیت هم داره!
  • در یکسال گذشته خیلی وقتا حرفهایی داشتم برای نوشتن ولی به دلیل مشغله کاری زیاد ننوشتم که اگر می نوشتم به ارامش می رسیدم ولی حیف که ثبت نشد! 
  • امروز ششمین سال تولد این وبلاگ است و سعی می کنم امسال بهتر بزرگش کنم!

هیچ نظری موجود نیست: