۱۳۹۰ تیر ۱۲, یکشنبه

هفتاد و پنجمین روز سال

  • چه زود گذشت بهار و به اندازه پلک زدنی 12 روز هم از تابستان گذشته،   اگر چه روزهای تابستان بلند است و به همان اندازه رویاهای بلندتری که آدمی برای خودش در سر می پروراند و می گوید تابستان که بیاید چنین می کنم و جنان! ولی این روزها هم به همان سرعت سپری می شوند و باز جمله تکراری و کلیشه ای " که ای وای تا چشم بر هم زدیم تابستان هم گذشت!" تکرار خواهد شد. در این 75 روز بودند روزهایی که در ذهنم بلاگ نویسی می کردم و سوژه های جالبی برای نوشتن داشتم که وقتی ننوشتمشان دیگه جذابیتی نداشتند و ... 
  • حداقل برای اینکه یک روز دیگه از سال را ثبت کنم این چند سطر را به یادگار می نگارم...
  •  

هیچ نظری موجود نیست: