۱۳۸۹ اسفند ۹, دوشنبه

نهم اسفند هشتاد و نه

  •  ساعت دوازده و سی دقیقه ظهر اهنگ ساعت درونم بصدا در آمد و چشمم به ساعت دیواری اتاق خیره شد و بیاد اوردم نهم اسفند سال شصت و پنج را!!!... برخلاف  افتابی بودن نهم اسفند اون سال  امروز ابری و بارانی بود!  این روز در هر حالی برای من عزیز و گرانقدر است و در خلوتخانه دل خویش سالروزش را گرامی می دارم....
  •  
  • دستنوشته ها یی که قرار بود معدوم شوند هنوز خوانده می شوند و لرزش دل احساس می شود!!! ...  بسیار کنجکاوم بدونم چقدر تغییر کردی؟ چقدر افکارت به افکار اون سالهات نزدیکه و چقدر فاصله گرفته ای!!!... 
  •  دنیا در عین حال که به نظر بزرگ میاد ولی بقدری کوچیک است که ادمی هم باور نمی کنه !!! احساس می کنم  یه روزی بر سر راه هم قرار خواهیم گرفت ...  نمی دانم عکس العملمان چگونه است ولی یقینا برای چند دقیقه ای مات و مبهوت خواهیم ماند!!! ... 
  •  

هیچ نظری موجود نیست: