- از درد ِ دل کردن اصلاً خوشم نمیاد. قاعدتاً ادم وقتی با کسی درد دل می کند بعدش باید احساس سبکی کند، ولی برای من اینطور نیست . همیشه ترجیح دادم بنویسم تا حرف بزنم، بسیاری از دستنوشته هام بایگانی شده و خواننده ای نداشته. ولی زمانی که اینجا نوشتن ( به اصطلاح وبلاگ نویسی ) را اغاز کردم می دانستم که هر از چند گاهی ممکن است خواننده ای هم داشته باشم. اون موقع ها می گفتم برا دل ِ خودم می نویسم و دوست نداشتم کسی دستنوشته هامو بخونه و حتی گاهی ناراحت هم می شدم ، حالا باز هم برا دل ِ خودم می نویسم و نه تنها بدم نمیاد کسی بخونه بلکه خوشحال هم می شم، و خوشحالتر از اون که نظر هم بدهد.
- وقتی ناشناسی برام پیغام گذاشته بود که تقریباً همه نوشته هامو خونده ، احساس بسیار خوشایندی بهم دست داد، این حس از نوع خوشحالی نبود از یه جنس ِ دیگه بود ! از چه جنسی واقعاً نمی دونم. فقط اینو می دونم آدم احساس ارزشمند بودن می کنه ، وقتی می بینه یک کسی پیدا شده و برات وقت گذاشته و نوشته هات را خونده ، و این یعنی بهت ارزش داده و براش اهمیت داشتی. برات وفت گذاشته و بهت اهمیت داده نه به خاطر شغلت، مقامت، شهرتت ، ثروتت و ... بلکه فقط و فقط به واسطه خودت ، احساست ، فکرت و ...
- ختم کلام : ناشناس خیلی مخلصتم.
۱۳۸۷ بهمن ۳, پنجشنبه
مخلصتم ناشناس
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر