۱۳۹۶ آذر ۳۰, پنجشنبه

زلزله تهران 29 آذر 96


  • دیشب شهر دود گرفته ام را خدا تکانی داد... مردم شهرم در انتظار وزیدن بادی بودن تا غبار از چهره تاریک آسمان برود و ستاره هایش را ببینن ... اما خدای آسمانم زمین شهرم را تکان داد...  در یک لحظه تمام معادلات من بشر بهم ریخت... دیگر هیچکس به ساختمان لوکسش نمی توانست تکیه کند... حتی همان همشهری با پرستیژم که رنگ مبلمان و پرده و... را با کاغذ دیواری هر اتاقش جور کرده بود....هیچ کدام از اینها قابل اتکا نبود... همه فرار می کردن از ساختمان های ... 
  • شب را در خیابان محله مان جلوی مطبخ داغ کله پزی  گذراندیم ... 
  • حالا که  صبح نزدیک است، پاتیل کله پز جا افتاده، ماشین ها یکی یکی جلوی مطبخ می ایستند و یا صبحانه می خرند یا صبحانه می خورند... و ... 
  • دوباره به همان ساختمان ها بر می گردیم...
  •  اما یادمان باشه جز به خدا و خوبی هایش  به هیچ چیز نمی توان اعتماد کرد حتی به برج هایش ...
  • قدر مهربانی ها به یکدیگر را بدانیم...


هیچ نظری موجود نیست: