من هنوز غرق گذشته ای هستم که " نمی گذرد"!...این روزها عجیب دلم هوای " آن روزها " را کرده است!...
۱۳۹۴ مرداد ۳, شنبه
۱۳۹۴ تیر ۱۸, پنجشنبه
مکر خدا بالای همه همه مکرهاست
- در دوره کارشناسی ارشدم یک درس با ایشان داشتم و چه عذابی را که تحمل نکردم! ترم بعدش هم برای اینکه مجبور نشم باهاش درس بگیرم مرخصی تحصیلی گرفتم و خیلی ها می دونن حتی تغییر گرایش هم دادم! از اون افرادیه که دیگران را تحقیر می کنه! و تو سر دانشجو می زنه! ای کاش به انچه می گفت خودش عمل می کرد و سوادش هم به اندازه ادعایش بود! وقتی نیم ساعت قبل از جلسه فهمیدم به عنوان داور خارجی دعوت شده اولش بهم ریختم ولی به خودم گفتم اینجا دیگه حق و حقوق خودت نیست که سکوت کنی، موضوع حق دیگری است و تو هم مسؤلیت داری! ... خدا کمک کرد و نگذاشتم جو جلسه را به نفع خودش جلو ببره! دیگه دانشجوش نبودم که بخوام کوتاه بیام و خوشبختانه دیگرانی که در جلسه بودن هم حمایتم کردن و در اخر پیروز جلسه بودم! امده بود که نگذارد دکتر ... ارتقاء بگیرد ولی حتی خودش هم فکر نمی کرد که در پایان جلسه امتیازهای داده شده چقدر بالاست! و امضای او در صورتجلسه حک شد! وقتی می رفت بسیار مغموم بود و من سرمست از شادی!
- از همان سالها برام جا افتاده بود که رفتار ایشان بیمارگونه است و بهترین راه حل این بود که ازش دوری کنم، ولی فکر نمی کردم نوچه و ملیجکی که داشت هم همانند خودش بیمار شده باشه! اگر چه در خصوص همین پرونده ملیجک خواست بهم رو دست بزنه ولی علی رغم ادعاهایش که خودش را وصل به قران می داند! ندانست که " مکر خدا بالای همه مکرهاست"
۱۳۹۴ تیر ۱۲, جمعه
این! روزها ... ان روزها
- از چه بنویسم؟! از حرفهای زیادی که هر روز در خود زمزمه کرده ام و در اوقاتی که پشت ترافیک برای فرار از کلافه گی؛ فکرم را به حرفهای دلم مشغول می کردم و با خود قرار می گذاشتم وقتی به خانه برسم انها را به " عمرگذر " منتقل می کنم ولی غافل از اینکه خستگی و کارهای معمولی مانع از نوشتن می شد!
- از چه بنویسم از اشتی کنانی که خود به خود اتفاق افتاد و انگار نه انگار که حرف و ترشرویی پیش امده بود! یقین دارم این خصلت را از پدر به ارث برده ام و چه ارثیه با ارزش و خوبی! اون وقتها نمی فهمیدم چرا پدر اینقدر باگذشت است و از رفتار بد ادمها خیلی زود صرفنظر می کند؛ ولی حالا درک می کنم! می بخشم چون خودم نیاز به بخشش دارم! بدی ها را فراموش می کنم چون نیاز دارم بدی هام فراموش شود! از همه مهمتر ارامشی است که نصیبم می شود! و این خیلی ارزشمند است.
- از چه بنویسم از اینکه پس از سالیان سال اولین سری دانشجوهام در تلگرام گرد هم امده اند وهم من و هم انها یکدیگه را پیدا کرده ایم و از با شوق و شور و حال خاصی از خاطرات اون سالها حرف می زنیم ! اونها را با دانشجویان فعلی ام مقایسه می کنم، چقدر تفاوت بین نسل ها وجود داره!... خیلیییییییییی !!! ازچه بنویسم از اینکه یک ترم دیگه هم گذشت و حالا که ارزشیابی ام را می بینم احساس می کنم موفق نبودم و برای ترم دیگه باید شیوه چندین و چند ساله ام را که اکثر فارغ التحصیلانم تاییدش می کردن را عوض کنم! یقینا نمی تونم صد در صد تغییرش بدم ولی باید برای نسل جدید طرحی نو دراندازم!
- از چه بنویسم؟! از ماه رمضان و روزه های سخت و تشنگی هایش! اوائل انقلاب هم ماه رمضان به تابستان افتاده بود و اون شور خودسازی که در نسل ما پدید امده بود روزه گرفتن را برایمان لذت بخش کرده بود! و حالا هم این روزها هم دلیلش فقط انجام واجباتم نیست بلکه همان خودسازی است که مرا تشویق به روزه داری می کند! ( بغض خاطرات گلویم را می فشارد! )
اشتراک در:
پستها (Atom)