۱۳۹۰ اسفند ۹, سه‌شنبه

نهم اسفندی دیگر در 90

  • نهم اسفندی دیگر از راه رسید...  ساعت 12:30 ظهر ... صندوق پستی ...
  • بارها و بارها نهم اسفند ها آمدند و رفتند و نمی دانم یادت هست که در آخرینش گفتم : یک صندلی خالی کنار رویاهایم از آن توست. بنشینی یا بروی، دوستت خواهم داشت! رفتی و اینک پس از بیست و چهار سال باز هم  نهم اسفند دیگری از راه رسید و ...  همان دوست داشتن...!!! ...

۱۳۹۰ اسفند ۶, شنبه

یه پیام برا اینکه بدونی به یادتم!

  • اون وقت ها که نامه نوشتنی بود و هر وقت دلمون برا یکی تنگ می شد قلم بدست می گرفتیم و چند خطی براش می نوشتیم ... و وقتی نامه ای برامون می رسید کلی خوشحال می شدیم و بعضی نامه ها غافلگیر کننده بود و بعضی هاش هم غیرمنتظره! ... حالا دیگه به جاش ایمیل امده  و بهتر از همه اس ام اس  .... 
  •  می خواستم بگم  :  اس ام اس ها گاهی پیام خاصی ندارند فقط  ارسال می شن برا اینکه بدونی اونی که الان اصلا فکرشو نمی کنی به یادته!... 
  • الان به یادتم...

۱۳۹۰ اسفند ۳, چهارشنبه

یه دوست... یه دنیا ...

  • یه شب  ستاره شانس از اسمون افتاد رو زمین و بهم گفت : یه دوست خوب می خوای یا دنیا را؟ گفتم هیچ کدوم! چون یه دوست خوب دارم که به اندازه یه دنیا برام ارزش داره ...

۱۳۹۰ اسفند ۱, دوشنبه

ناگهان چه زود ...

  •  بعضی اشنایی ها مثل نشستن سار لب پنجره تنهایی دل آدمهاست که تا پلک بزنی پریده...

۱۳۹۰ بهمن ۱۶, یکشنبه

چای رفاقت من همیشه تازه دم است!

  • یک استکان چای داغ مهمان منی، کنار پنجره بخار گرفته، وقت تنهایی...
  • نوش جانت ... !
  • چای رفاقت من همیشه تازه دم است ...

۱۳۹۰ بهمن ۱۴, جمعه

ا ن ق ل ا ب

  • جوانی ام را در خیابان انقلاب جا گذاشتم...