۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۰, جمعه

د ه م ... ارد ی ب ه ش ت

  • نه خاطرات را فراموش کرده ام و نه خاطرت را...

  •  " دهم اردیبهشت "  دیگری بر تو مبارک باد!

    ۱۳۸۹ اردیبهشت ۷, سه‌شنبه

    بی آغاز و بی پایان


    • مدتهاست یاد گرفته ام به خود یاد آوری کنم که : هر آغازی بعد از اوجش به پایان می رسه! دلم می خواهد آغازی بی سلام داشته باشم تا پایانی بدون خداحافظی داشته باشه! ولی نمی شود! نمی توان  بی آغاز و بی پایان بود و برای همیشه در اوج ماندگار شد! این جبر روزگار است وناچار  باید به این قاعده تن داد و پذیرفتش...

    •  گاهی چقدر این پایان بی رحمانه آن حلاوت و شیرینی آغاز را در خود می بلعد...

    ۱۳۸۹ اردیبهشت ۳, جمعه

    نکته 5

    • جایی در پشت ذهنت به خاطر بسپار، که اثر انگشت خداوند همه جا هست...

    ۱۳۸۹ اردیبهشت ۲, پنجشنبه

    آدمها

    •   بعضی آدمها مثل بوته های گل سرخند. وقتی می خوای علفهای هرز اطرافشون را بکنی ؛ با تيغاشون دستهاتو تيکه و پاره می کنند! 

      ۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

      بی جواب

      •  ... و سلامی که بی جواب ماند!...

      ۱۳۸۹ فروردین ۱۵, یکشنبه

      بهانه ای برای نوشتن

      • سومین سالنامه را که هدیه گرفتم یک کم ورقش زدم و نگاش کردم، جنس کاغذ اش مرغوب و عالیه!  یادش بخیر هر سال یکی از بهترین سر رسید ها را برا خاطرات نوشتن و یادداشتهای دل انتخاب می کردم. دستخطم بد نبود و تمیز می نوشتم ولی حالا وبلاگ شده دفترچه خاطرات و مثل قدیما یه گوشه ای قایمش نمی کنم. صفحه هاش همیشه بازه و هر کسی هر زمانی که دلش بخواد می تونه بیاد سراغش و زیر و روش کنه!!!  یه نکته جالب اینه که تو بعضی از سررسیدهای سالهای قبل کلی مساله ریاضی حل کردم و لابلای اون حلها دلنوشته ها هم پیدا می شه و اکثرا  زمان  هم در زیرش ثبت شده!!!  طبق معمول شب کار بودم!! دلم می خواد مثل اون وقتها دوباره خوشخط باشم و حرفی برای نوشتن داشته باشم...
      •  
      •  

      ۱۳۸۹ فروردین ۱۴, شنبه

      بیاد دوست

      • ای صمیمی، ای دوست!
      • گاه بیگاه
      • لب پنجره خاطره ام می ایی
      • ای قدیمی، ای خوب!
      • تو مرا یاد کنی یا نکنی
      • من به یادت هستم
      • آرزوهام همه سرسبزی توست
      • دایم از خنده، لبانت لبریز
      • دامنت پر گل باد!

      ۱۳۸۹ فروردین ۱۳, جمعه

      نکته 4

      • امروز را برای بیان احساس به عزیزانت غنیمت شمار،
      •  شاید فردا احساس باشد اما عزیزی نباشد.

      ۱۳۸۹ فروردین ۱۲, پنجشنبه

      آغازی دیگر در سال نو

      • سال نو بر فراز آسمان آغاز شد. قرار بود ساعت 12 ظهر از آخرین روز پارسال برسیم که  تبدیل شد به ساعات اولیه امسال! حالا بماند که یکبار با هواپیما رفتیم و برگشتیم و بعدش هم هفت ساعتی علاف بودیم و ... گذشت همه اون سختی ها و دلهره ها...

      • دید و بازدیدهای همیشگی هم در این ایام برقرار بود و دیدارها تازه شد...

      • دیشب که می خواستم برگردم بغضم ترکید ... برای تنهایی مادر و صبوری اش... 

      •  سال نو با بهارش اغاز شده و امید دارم که  نوآوری نیز بهمراه داشته باشد و بهتر و متفاوت تر از سالهای گذشته باشه. انشاءالله !
      •