- سه روز دیگه بیشتر از امسال باقی نمونده، خیلی زود تموم شد! یادمه بچه که بودم وقتی می شنیدم که بزرگترا می گن تا چشم بهم بزنی یک سال که هیچی بلکه سالیان سال هم گذشته، تعجب می کردم از این حرفشون و با خودم می گفتم اوه ه ه ه ه ه یک سال که خیلی زیاده و به این زودی تموم نمی شه!! و تو دلم بهشون می خندیدم!!! تا بزرگ نشیم حرف بزرگترها را نمی فهمیم!
- توی یکی از دفتر خاطراتم روز آخر اسفند 1360 یادداشت کردم : ایا من سال 1370 زنده ام؟ و جند سال بعد نوشتم: سال 1380 من چه کار می کنم؟ چه اتفاق خاصی تو زندگی ام می افته؟ و از این جور حرفا... حالا می بینم سال 1387 داره از راه می رسه و من هنوز می پندارم سال 1378 است!!! زمان بسرعت می گذرد و عمر نیز...
- تصمیم داشتم امشب بشینم و عملکرد یکساله ام را بررسی کنم ولی هر کاری می کنم فکرم جمع و جور نمی شه!! شاید حالا وقتش نیست!! با خودم می گم هنوز سه روز مونده... و دوباره مثل دوران بچگی فکر می کنم سه روز زیاده!!! اون وقتا برای آمدن عید روز شماری می کردم ولی حالا دلم می خواد این روز های پایانی خیلی طولانی بشه...
۱۳۸۶ اسفند ۲۶, یکشنبه
سه روز باقیمانده
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر