۱۳۹۹ اردیبهشت ۱۰, چهارشنبه

فردا زیباتر است به امید خدا

پرده اول : تنها تکنولوژی روز تلفن بود و البته خیلی ها نداشتند. زن از تنهایی به ستوه امده بود گوشی را برداشت و با شنیدن صدای مرد جوان اهسته گفت میشه یه کمی با هم حرف بزنیم! مرد جوان برخلاف عرف ان روزها که ادمها وقتی با یه چنین صحنه ایی روبرو میشدن یا قطع می کردن و بد و بیراه می گفتن, گفت اره چرا که نه! باب اشنایی باز شد و با اینکه دنیای بیرونی انها با هم متفاوت بود ولی غم ها و شادی های مشترک زیادی داشتند و دوستی انها پایدار شد. خاطرات ان روزها در ذهن هر دو برای همیشه ماندگار شد.
پرده دوم: مرد جوان عاشقانه زن را دوست داشت ولی زن, مرد جوان را در حد یک دوست خوب می دانست. تفاوت ایدئولوژی و بسیاری دیگر مانع از شروع زندگی مشترک انها بود. سه سال بعد برای مرد جوان از طرف خانواده همسری انتخاب شد و او را راهی فرنگ کردن! گریه های مرد جوان در یک روز قبل از نامزدی برای همیشه در ذهن زن باقی ماند. زن هیچ تلاشی برای رسیدن به مرد جوان نکرد.
پرده سوم: یک سال بعد مرد جوان اولین نامه را برای زن نوشت و از احساس دلتنگی خود گفت و روزهای خاطره انگیزی که با هم داشتند. ولی زن هیچگاه نامه ایی نفرستاد.
پرده چهارم: ده سال بعد یک روز جمعه صدای زنگ خانه زن به صدا در امد و در عین ناباوری مرد جوان را روبروی خود دید. مرد جوان کلی نذر و نیاز کرده بود که زن در همان خانه باشد و نذرش مقبول افتاده بود. ساعتها با هم حرف زدن. مرد جوان دو پسر هشت ساله و دو ساله داشت, گفت به زندگی خودش عادت کرده ولی هنوز عاشقانه زن را دوست دارد. مرد گفت که همه اهنگ هایی را که گوش می کند به یاد زن است و خاطراتش همیشه همراه اوست. زن فقط خندید و نوازشش کرد!
حالا تکنولوژی موبایل وارد زندگی ها شده بود و زن به مرد جوان شماره داد ولی در مقابل هیچ شماره ایی نگرفت!
پرده پنجم: در مناسبت های مختلف مرد جوان از دیار فرنگ تماس می گرفت و دلخوش به صدای زن بود. هفت سال گذشت و مرد جان دوباره راهی وطن شد. این بار خانه زن تغییر کرده بود ولی به برکت شماره موبایل مرد جوان توانست زن را بیابد. این دیدار خاص بود! و ان اتفاقی که نباید می افتاد, افتاد.
با تکنولوژی های جدید دیگه بیخبری بی معنی بود.
پرده ششم: پنج سال است مرد جوان از ان دیار فقط مکالمه یکطرفه دارد و پیام هایش بی جواب هستند! زن فقط سکوت می کند و پاسخی نمی دهد! حتی حاضر نیست دلیلش را بگوید! با خود می گوید ای کاش ان اتفاق نمی افتاد! نمی تواند مرد جوان را مقصر بداند چون خودش هم در رخ دادن ان اتفاق سهیم است!
پرده هفتم: نوروز امسال مرد جوان یک فایل صوتی ١٥ دقیقه ایی برای زن فرستاد, زن بارها و بارها گوش کرد و بعد از چند روز با یک پیام یک خطی نوروز را به مرد جوان تبریک گفت!
پرده هشتم: مرد جوان خوشحال است و با خود می گوید باید به پسرانم یاداوری کنم که هیچگاه عشق زندگی خود را رها نکنند حتی اگر او نخواهد!
مرد امروز برای خود چنین خطاطی کرد: "فردا زیباتر است به امید خدا " . 

۱۳۹۹ اردیبهشت ۷, یکشنبه

دعای این روزها و شب ها


خدایا
بجز خودت به هیچ کس واگذارمان مکن
سلامتی را نصیب خانواده هایمان
اسایش را نصیب خانه هایمان
و دلخوشی را نصیب دل هایمان بگردان

خدایا
همه نگرانی هایمان را بگیر
و به قلب و روح مان ارامش عطا کن. 

۱۳۹۹ فروردین ۱۳, چهارشنبه

مرگ همکار

هر سال در یک چنین روزهایی به بهانه سال نو در کنار هم بودیم، بالاخص سیزده بدر که با رفتن به دل طبیعت، از ان طراوت و سبزی اش لذت می‌بردیم. یقین دارم هیچگاه در ذهن‌مان هم خطور نمی‌کرد که شاید یک سالی مجبور شویم نوروز‌  نه تنها در خانه بمانیم بلکه سعی کنیم از هم فاصله هم بگیریم!  و بدتر از همه خبرهای ناگوار و غمگین هم بشنویم!
 امروز از شنیدن خبر ناگوار همکار عزیز بر اثر کرونا بسیار بسیار ناراحتم!