- عریانی ات را دوست دارم
- فصل بی رنگ
- مثل منی!
- خاموش،
- نا آرام،
- دلتنگ...
۱۳۹۵ دی ۳, جمعه
۱۳۹۵ آذر ۳۰, سهشنبه
۱۳۹۵ آبان ۳۰, یکشنبه
هشتمین سالگرد پدر
- دست های پدرم
- بعد از خدا
- امن ترین تکیه گاه من در زندگی بود...
- هشت سال هست سایه پدر بر سرم نیست و خیلی وقت ها جلی خالی اش احساس میشه!
۱۳۹۵ آبان ۲۶, چهارشنبه
دیوار بی شعوری!
- این جمله را همین الان در یکی از این گروه های مجازی خوندم، به نظرم از دیوار مهربانی بهتر باشه!
- "کاش یه دیوار بی شعوری هم بود، یه عده شعور میذاشتن؛ بی شعورا بر می داشتن!"
۱۳۹۵ آبان ۱۶, یکشنبه
باز هم آدم ها....
- آدم ها شبیه حرف هایشان نیستند!
- علاقه آدم ها به هم از نیازهای شان شروع می شود... نیازی که شاید روزی، آدم دیگری، پاسخ بهتری برایشان داشته باشد!
۱۳۹۵ مهر ۲۴, شنبه
دوست پنهان
آمار مرورگرهای "عمر گذر" حدود دو ماهی هست نشان می ده یکی به این وبلاگ علاقه مند شده و هر روز بهش سر میزنه! ... یه کم کنجکاوم! ...
تو در من یه خواب رفته ایی!
- پاور چین پاور چین
- می ایم و می روم
- بی سر و صدا
- زندگی می کنم
- تو در من به
- خواب رفته ای ...
۱۳۹۵ مهر ۱۵, پنجشنبه
۱۳۹۵ مهر ۱۰, شنبه
سخته تحملش
- سه چیز تحملش سخته:
- حق با تو باشه ولی بهت زور بگن!
- بدونی بهت دروغ میگن، نتونی ثابت کنی!
- نتونی حرف دلتو بزنی و مجبور بشی سکوت کنی!
۱۳۹۵ مهر ۲, جمعه
پاییز
پاییز امد و دلتنگی هایش!
مهر است و بی مهری هایش!
پاییز هست و عاشقانه هایش!
مهر است و بی مهری هایش!
پاییز هست و عاشقانه هایش!
به یاد این شعر شاملو افتادم:
اندوهش
غروبی دلگیر است
در غربت و تنهایی...
هم چنان که شادی اش
طلوع همه افتاب هاست...
۱۳۹۵ شهریور ۱۸, پنجشنبه
شانزده شهریور نود و پنج/ بزرگداشت چهلمین سال ریاضی
- مراسم خیلی خوب برگزار شد، خیلی ها امده بودن. از قدیمی هی قدیم تا جدیدترین ها! همه خوشحال بودن، جال و هوای عجیبی بوجود امده بود! بهترین قسمتش همان خاطره گویی بود که از شیطونی هاشون گفتن و خاطرات شیرین و خوشی ها! کلیپ عکس های قدیمی که پخش شد فضای نوستالژی عجیبی بوجود امده بود و بعضی ها اشک شوق در چشمانشان حلقه زده بود. جالبترین نکته ایی که اتفاق افتاد این بود که قرار بود مراسم از ساعت پنج شروع بشه ولی 99% دانش اموختگان بین ساعت سه و نیم چهار دانشگاه بودن! مچری هم که دیگه سنگ تمام گذاشت و رو سفیدم کرد. گل بهی پوشان شیطون و جوان هم که با سوت و دست و همخوانی هاشون به مجلس شور و حال دیگه ایی داده بودن!
- همان شب از ساعت یازده پیام های تشکر و قدردانی که در گروه سرازیر شد هر چه خستگی بر تن داشتم از تنم بیرون برد!
- پیشنهاد اولیه از خودم بود و بلاخره توانستم انچه سالیان سال بهش فکر کرده بودم را به اجرا در اورم! از این بابت حس خوبی دارم!
- شانزده شهریور یکهزار و سیصد و نود و پنج به عنوان یکی از بهترین خاطرات ثبت شد.
۱۳۹۵ شهریور ۳, چهارشنبه
باز هم تولدی دیگر
- کمتر از یک ساعت دیگه به چهارم شهریور نمانده! روز تولد... وقتی سنمون کمه روز شماری می کنیم که روز تولدمون برسه تا احساس بزرکی کنیم! و وقتی از چهل گذشتیم یه هول پنهانی در دلمون داریم که کاش سال طولانی تر بشه و یه کم دیرتر روز تولد برسه! ... همه میدونیم داریم میفتیم در سراشیبی و اگه اون موقع ها به اضافه شدن سن فکر می کردیم حالا به کوتاه شدن عمر!
۱۳۹۵ مرداد ۲۶, سهشنبه
چهل سالگی ورود به ریاضی
- همیشه می گوییم زمان زود می گذره ولی چه حواسمان باشه چه نباشه خیلی زود می بینیم چهل سال گذشته! قراره بزرگداشت چهلمین سال تاسیس رشته ریاضی در دانشگاهمان گرفته بشه و من یک دفعه حول برم میداره که این چهل خیلی مفهوم و معنی داره! قراره تاریخچه ای را بنویسم از انچه در این سال ها گذشته و مروری داشته باشم بر این زمان! بخش عظیمی از این تاریخجه یعنی مروری بر زندگی خودم... هم خوشحالم و هم غمگین...!!!
- ( امروز بیست و شش مرداد یاد اوراتفاق بیست و شش سال قبل در همین روز هست که احتمالا به فراموشی سپرده شده...!!!)
۱۳۹۵ مرداد ۸, جمعه
نکته روز
لازم است گاهی در زندگی، بعضی آدم را گم کنی تا خودت را پیدا کنی...
بعضی آدم ها را باید دوست داشت ولی بعضی را فقط باید داشت...
بعضی آدم ها را باید دوست داشت ولی بعضی را فقط باید داشت...
۱۳۹۵ مرداد ۱, جمعه
خواهر
- چقدر ما دو خواهر با هم تفاوت داریم! البته از نظر ظاهر بسیار شبیه هم ! ولی رفتار و افکار و نحوه زندگی بسیار متفاوت!
۱۳۹۵ تیر ۲۲, سهشنبه
نمک به زخمم پاشیده شد!
بعد از بیست و اندی سال انقدر این در و ان در زده ایی و پیام دادی که چی؟! کار فنی دارم!!!... و کار فنی یعنی یادی از گذشته!!!!....
نمک به زخمم پاشیده شد!...
زخم هایم به طعنه می گویند دوستانت چقدر با نمکند!!!...
نمک به زخمم پاشیده شد!...
زخم هایم به طعنه می گویند دوستانت چقدر با نمکند!!!...
۱۳۹۵ تیر ۱۸, جمعه
۱۳۹۵ تیر ۱, سهشنبه
ترحم!
- اولین روز تابستان است و پانزدهمین روز ماه مبارک رمضان. این روزها مرتب بغض گلویم را می فشارد! همیشه از اینکه بهمون ترحم بشه سخت شاکی می شیم و برخورد می کنیم ولی وقتی یکی خودش دوست داره بهش ترحم بشه چه کار باید بکنیم؟ نیاز به محبت، نیاز به توجه باعث بروز چنین حسی می شه و ای کاش اطرافیانش درک می کردن! هیچ کس این حقیقت را در موردش نمی داند و متاسفانه نتونستم برای بقیه چنین حقیقت و واقعیتی را بیان کنم!
۱۳۹۵ خرداد ۱۴, جمعه
حقیقت...
ما فکر می کنیم بدترین درد از دست دادن کسی است که دوستش داریم! اما حقیقت اینه که از دست دادن خودمون و از یاد بردن اینکه کی هستیم و چقدر ارزش داریم خیلی دردناکتره!
پی نوشت : چقدر دیر به این حقیقت می رسیم!
۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۲, یکشنبه
اردی بهشت بهشتی!
- اردی بهشت، بهشت گونه به نیمه نزدیک می شه؛ برای دهمین روزش در یادمانم یادبود گرفتم! دوازدهمش را به یاد روزهایی که در پای درس معلمان و اساتیدم نشستم را گرامی می دارم! پیام های دانشجویان و دانش اموزانم در این روز مرا به شوق می اورد و به خودم می بالم که چنین شغلی را انتخاب کردم! واقعا به این شغل عشق می ورزم و خوشحالم!
۱۳۹۵ فروردین ۲۵, چهارشنبه
حس خوب
هیچ چیز لذت بخش تر از این نیست که یه نفر احساست را بفهمه بدون اینکه بخواهی به زور بهش حا لی کنی!
۱۳۹۵ فروردین ۱۳, جمعه
سیزدهمین روز 1395
سیزدهمین روز از سال یکهزار و سیصد و نود و پنج هم داره میگذره! بهار زیبایی شروع شد و با همه خستگی هائی که بر دوش داشتم سعی کردم خوش بگذره، که گذشت. از قدیم گفته اند مواظب باشید دچار نحسی سیزده نشوید که خودم مواظب بودم! ولی بلاخره ه م ا یه کاری کرد که خستگی برتنم ماند و انگار به نحسی سیزده گرفتار شدیم!
۱۳۹۵ فروردین ۴, چهارشنبه
فقط یک صدم بهتر یا بدتر
ریاضیات نشان می دهد چگونه در طول یک سال " اندکی بهتر یا بدتر بودن" موفقیت یا شکست در زندگی مان رقم می خورد!
37.8=365*1.01
0.03=365*0.99
۱۳۹۴ اسفند ۲۳, یکشنبه
ادم ها را ادم ها پیر می کنند!
ادم ها ارام ارام پیر نمی شوند...ادم ها در یک لحظه... با یک تلفن... با یک جمله ... با یک نگاه.... با یک نیامدن ... با یک دیر رسیدن .... با یک باید بروم ... و با یک جمله تمام کنیم! پیر می شوند!!!! ...
۱۳۹۴ اسفند ۹, یکشنبه
۱۳۹۴ بهمن ۲۰, سهشنبه
خوشبختی یعنی ...
- در زندگی هر کس باید یک نفر باشد... زن یا مرد بودنش مهم نیست... فقط یک نفر باشد.
- یک آدم، یک دوست، یک همدم، یک رفیق!
- یک نفر که جویای حالت باشد، نگرانت باشد، ... که تو را بهتر از خودت بشناسد!
- یک نفر که شماره اش را بگیری و بگی حالم بد است... و او با همین یک جمله کار و زندگی اش را رها کند و خودش را به تو برساند! خوشبختی یعنی همین! ...
- سلامتی همه اونهایی که یک نفر را دارم ... من ... م! 😕
۱۳۹۴ دی ۲۵, جمعه
هشتمین سال تولد عمر گذر
- عمر گذر هشت ساله شد و پایگاهی برای حرف هایم شده، اگر چه خیلی وقتا فرصت نوشتن نداشتم و افسوس خوردم! ولی همین اندازه هم که نوشته ام خوب بوده. سعی می کنم کماکان به قولی که در اولین پست دادم کماکان پایبند باشم.ععمر گذر انعکاس گذر عمر من است!
۱۳۹۴ دی ۱۴, دوشنبه
حال عجیب!
- حال عجیبی دارد این روزهای من...گیر کرده ام بین " ساعتی " که نمی گذرد و ... "عمری " که به سرعت می گذرد!...
اشتراک در:
پستها (Atom)