۱۳۹۲ دی ۲, دوشنبه

ادم های ناب

  • تمام درودهایم نثار آنانی باد که کاستی هایم را می دانند و باز دوستم دارند!

  • پینوشت : به اینها می گویم ادم های ناب!

۱۳۹۲ دی ۱, یکشنبه

درد مشترک!

  • دیشب خدا را دیدم آن گوشه می گریست، من نیز گریستم، هر دو یک درد داشتیم ... آدم ها... !!!

۱۳۹۲ آذر ۲۸, پنجشنبه

ترانه آغاز

  • (1)
  • در من هزار حرف نگفته
  • هزار درد نهفته
    هزاران هزار دریا هر لحظه در طپیدن و طغیانند
    در من هزار آهوی تشنه
    در خشکسال دشت پریشانند
    در من پرندگان مهاجر
    ترانه های سفر را
    در باغ های سوخته می خوانند

    (2)
    با من که در بهار خزانم قصه های فراوانی است
    با من که در زخم های فراوانی
    برگرده ام به طعنه دهان باز کرده اند،
    هر قصه یک ترانه
    _ هر ترانه خاطره ای دیگر _
    هر عشق یک ترانه بیدار است

    (3)
    در خامشی حضورم مرا بفهم
    یا برای عشق،زبانی تازه پیدا کن
    تا درد مشترک،
    زبان مشترکمان باشد

    (4)
    حرف مرا بفهم و مرا بشنو
    این من نه،آن من دیگر،
    آن کس که پنجرا ی چشمهای من او را،
    - کهنه ترین قاب است

    (5)
    ازپشت پنجره زندان حرف مرا بفهم
    که فریاد تمامی زندانیان
    در تمامی اعصار است ...


نمی دانم این شعر از کیست! یکی از اون دستنوشته هایی ست که چند سال قبل گوشه یک دفتری یاد داشت کرده بودم!!! نمی دانم این حسی که الان دارم همان حسی است که انموقع داشتم یا ... بی شک نزدیک به همان حس است که منقلبم کرده!!! می دانم هر مطلی را بی دلیل داشتن حس خاص، یادداشت نمی کردم، درست مثل همین حالا!!! ...

۱۳۹۲ آذر ۱۱, دوشنبه

عزیز ِ من محمد!

  • خبر خوبی شنیدم و ذوق زده شدم! قراره هفته اینده محمد به ایران بیاد و البته برای مدت خیلی کوتاهی! امشب که خبر را شنیدم تا مدت ها در گوشه گوشه ذهنم خاطرات کودکی اش را مرور کردم. همیشه همبازی اش بودم و مخصوصا شطرنج! انقدر با هم بازی کردیم تا بلاخره تونست ماتم کنه و بعد از اون تا مدتها برایش یک پیروزی بزرگ محسوب می شد! دوست نداشت الکی بازی کنم و من هم ادمی نبودم که برای دلخوشی اش ببازم! و این ویژه گی را هم او دوست داشت وهم من! بسیار پرانرژی و باهوش و برای من بسیار عزیز و دوست داشتنی! وقتی می گفتم محمد جان چرا از دیوار راست بالا می ری! می گفت عمه خودت گفتی و دستانش را در دستم قرار می داد و با پا از دیوار بالا می رفت تا اثباتی باشد برای حرفهایم! به لطف تکنولوژی حضور مجازی همیشه فراهمه ولی هیچ کدوم جای حضور فیزیکی را پر نمی کنه و من امشب خیلی شاد و خوشحالم!