- در غروب چهارمین روز شهریور درست موقعی که خورشید خانم انوار طلایی خود را به زمین می تاباند و در همان دقایقی که سیاره، خواهر زمین در اسمان پیدایش می شود و چشمک زنان به زمین لبخند می زند! صدای گریه نوزادی در گوشها می پیچد و او را همنام با ستاره اش ناهید می نامند!
- بسیاری از روزها به ستاره ام در آسمان نگاه می کنم و به او لبخند می زنم، با خود می گویم شاید خیلی ها در اسمان تک ستاره ای هم نداشته باشند پس همانند او بروی دیگران لبخند بزن و سعی کن در زندگی ات نوری داشته باشی و راهگشای دیگران.
- امسال این چهارمین روز مصادف با پنجمین روز ماه میهمانی خدای است. بانگ الله اکبر که بلند شد به نماز ایستادم ، و پس از آن با شیرینی خرمایی روزه ام را افطار کردم و بدین ترتیب تولدی دیگر جشن گرفته شد! ...
۱۳۸۸ شهریور ۴, چهارشنبه
چهارم شهریور 88
۱۳۸۸ مرداد ۲۷, سهشنبه
...
- سه هفته است هرگاه این صفحه را باز کرده ام تا بنویسم نتونستم!! این جند سطر را هم می نگارم تا یادم باشه که می خواستم بنویسم ولی نتوانستم... شاید بهتر باشه بگم بیشتر از نوشتن نیاز داشتم به نقاشی کشیدن... ولی حیف که بلد نبودم و چه توقع بیجایی از خودم دارم... مداد را روی کاغذ گذاشتم و متل اون وقتها بصورت مورب خط خطی کردم!! بین اون خطها احساسم را می دیدم...
اشتراک در:
پستها (Atom)