۱۳۹۷ شهریور ۳, شنبه

دلتنگ مهربانى پدر... مادر ...

بيشتر از انكه دلم براى كودكى خودم تنگ شود براى جوانى پدر و مادرم تنگ شده است

بعضی آدمها بودنشان تاریخ انقضا ندارد
وقتی نیستند دلت تنگ بودنشان مى شويم
ردپای مهربانیشان می ماند برخاطره
کاش بودند تا بتوانیم قدر بودنشان را بیشتر بدانیم

۱۳۹۷ مرداد ۲۵, پنجشنبه

مادر... ارام جانم رفت

در سيزدهمين روز مرداد ساعت سه و نيم بعد از ظهر مادر از بين مان رفت! غم بزرگى سراسر وجودم را گرفته! جاى خالى او در زندگى كاملا احساس مى شود و در اينده يقيناً به مراتب بيشتر! همانگونه كه نبود پدر هميشه نمود مى كنه! در نبود پدر دلخوش به وجود مادر بوديم و حالا...    مادر خودت دلداريمان ده...ارام جانم رفت

"بودن ها را قدر بدانيم" ... " نبودن ها همين نزديكى است" 

۱۳۹۷ تیر ۲۳, شنبه

تابستان ٩٧

يك هفته به پايان اولين ماه تابستان باقى مانده و فقط يك بازى از جام جهانى فوتبال باقى مانده، امتحانات پايان ترم هم يك هفته ايى هست كه به پايان رسيده! زمان منتظر هيچ كس و هيچى نمى ماند و نمى توان برنامه هايى را در ذهن طراحى كرد ولى به مدت زمان واقعى و لازم براى انجام انها خيال پردازى كرد. به قول مرحوم قيصر امين پور" ناگهان چه زود دير مى شود"،  چرا اين روزها بركت وقت و زمان از بين رفته!  ساليان سال است تابستان  از مرداد شروع و در انتهاى مرداد هم به پايان مى رسد! دلم براى تابستان هاى سه ماهه تنگ است!
... بهتره به دلتنگى ها فكر نكنم! ...  

پينوشت: فينال جام جهانى بين فرانسه و كرواسى است و دلم ميخواهد جام قهرنانى نصيب كرواسي شود!

پينوشت٢: فرانسه قهرمان شد! 

۱۳۹۷ خرداد ۲۸, دوشنبه

نوع نگاه بر ادم ها


  • آدمها فقط آدمند
  • نه کمتر، نه بیشتر 

  • اگر کمتر از آن چیزی که هستند
  • نگاهشان کنی آنها را شکسته ایی،

  • و اگر بیشتر حسابشان کنی
  • آنها تو را می شکنند،

  • میان آدمها باید عاقلانه زندگی کرد ...

۱۳۹۷ فروردین ۱۲, یکشنبه

بهار 1397 مبارک


  • دوازده روز از سال 1397 هم گذشت، نوزوز همانند سال های دیگر در کنار مادر اغاز شد و باز هم جای خالی پدر احساس شد؛ مخصوصا اینکه در خواب هم چهره همیشه خندانش را دیدم! دیروز هم که روز پدر بود!  
  • بهار بهانه ایست برای دگرگونی، برای نو شدن و تحول. 
  • از خداوند ارزوی سالی نیکو برای همه دارم.


  • " چمن دلکش، زمین خرم، هوا تر
  • نشستن پای گندم زار خوشتر

  • امید تازه را دریاب و دریاب
  • غم دیرینه را بگذار و بگذر" 

  • بهار مبارک

۱۳۹۶ اسفند ۱۹, شنبه

روزی با پیشکسوت ها


  • بعضی از آدما...
  • بدون اینکه خودشون بدونن خوبن
  • بدون اینکه حرف بزنی
  • حالت رو می‌فهمن
  • بدون اینکه لمسشون کنی
  • حست می‌کنن...
  • بعضیا مرز آدم بودن رو رد می‌کنن،
  • واسه همینه که ابدی می‌شن...
  • بعضی از آدما همیشه هستن، حتی اگه دیگه کنارمون نباشن...
  • بعضیا از آدما همیشه هستن... همیشه یادشون با ماست ...

۱۳۹۶ اسفند ۹, چهارشنبه

نهم اسفند 96

  • در سالگرد نهم اسفند می نویسم:
  •  در نگاهم اگر نیستی
  • در خیالم سرشاری...

۱۳۹۶ دی ۲۹, جمعه

اولی ااااااااا

  • آدما هيچ وقت اولين اتفاقاى زندگيشون رو يادشون نميره
  • ‏قبول دارى!؟
  • ‏هيچ كس عشق اولش رو يادش نميره 
  • ‏اولين بارى كه دست يك نفر رو عاشقانه گرفت
  • ‏اولين بوسه...
  • ‏اولين قرار...
  • ‏اولين جدايى
  • ‏اين اولينااا تا آخرين روز زندگي باهاتن.

‏حواست باشه كه چيو، ميخواى واسه خودت براى اولين بار خاطره كنى...

۱۳۹۶ دی ۲۵, دوشنبه

ده سالگی عمرگذر و "سانچی"

  • نوشتن حرفهایم در اینجا ده ساله شد. این وبلاگ بخشی از هویت من شده! حتی میدانم چه موقع نوشتنی ها را ننوشتم! برای خودمم خیلی جالبه که پست های سال های قبل را میخوانم! در سال گذشته اتفاقات زیادی رخ داده و اخرینش همین " غرق شدن کشتی سانچی" است که بسیار ناگوار است. سی و دو نفر در اب سوختن! چقدر سخته تحمل دیدن و شنیدن گریه خانواده هایشان بخصوص همسران جوان انها! دلم نمیخواست در سالروز تولد عمرگذر شاهد پایان عمر سی و دو نفر انسان باشم! ای کاش می توانستم جشن تولد ده سالگی را باشکوه برگزار کنم ولی ایا در روز عزا می توان جشنی برپا کرد!... جمله پایانی: می سوختند و ما می سوختیم... در دل اب آرام گرفتند و ما هنوز می سوزیم....

۱۳۹۶ دی ۴, دوشنبه

یاد گذشته!


  • ببخشید سکه دارید؟؟

  • می خواهم زنگ بزنم
  • به گذشته
  • به آن روزها
  • به صداقت
  • به وفا
  • به راستگویی
  • به قول و قرار
  • به همه خوبی ها؛ که گذشتند و رفتند!

۱۳۹۶ دی ۱, جمعه

اول دی 96 و فال شب یلدا


  • اول دی ماه نود و شش هست. یک روز افتابی و زیبا! بعد از یک هفته الودگی شدید هوا و دلهره و اضطراب زلزله چهارشنبه شب ( 29 آذر ماه) دیشب بارون امد و یک دفعه هوا خیلی تمیز شد! دیشب با خودم گفتم خدا جان دمت گرم که شب یلدا درهای رحمتت را بروی مردم باز کردی! گرچه حوادث و بلایای طبیعی و غیر طبیعی ادم ها را همچون هوا کدر و درهم می کنه ولی شاید گاهی لازم باشه تا به خودمان بیاییم و بفهمیم دلبستگی هایمان به این دنیا برای چیست؟!
  • همانند همیشه تفعلی زدم به دیوان حافظ و او هم  فال شب یلدایم را چنین پاسخ داد:


 خيز تا خرقه صوفي به خرابات بریم

خيز تا خرقه صوفي به خرابات بريم
شطح و طامات به بازار خرافات بريم
سوي رندان قلندر به ره آورد سفر
دلق بسطامي و سجاده طامات بريم
تا همه خلوتيان جام صبوحي گيرند
چنگ صبحي به در پير مناجات بريم
با تو آن عهد که در وادي ايمن بستيم
همچو موسي ارني گوي به ميقات بريم
کوس ناموس تو بر کنگره عرش زنيم
علم عشق تو بر بام سماوات بريم
خاک کوي تو به صحراي قيامت فردا
همه بر فرق سر از بهر مباهات بريم
ور نهد در ره ما خار ملامت زاهد
از گلستانش به زندان مکافات بريم
شرممان باد ز پشمينه آلوده خويش
گر بدين فضل و هنر نام کرامات بريم
قدر وقت ار نشناسد دل و کاري نکند
بس خجالت که از اين حاصل اوقات بريم
فتنه مي بارد از اين سقف مقرنس برخيز
تا به ميخانه پناه از همه آفات بريم
در بيابان فنا گم شدن آخر تا کي
ره بپرسيم مگر پي به مهمات بريم
حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مريز
حاجت آن به که بر قاضي حاجات بريم

۱۳۹۶ آذر ۳۰, پنجشنبه

زلزله تهران 29 آذر 96


  • دیشب شهر دود گرفته ام را خدا تکانی داد... مردم شهرم در انتظار وزیدن بادی بودن تا غبار از چهره تاریک آسمان برود و ستاره هایش را ببینن ... اما خدای آسمانم زمین شهرم را تکان داد...  در یک لحظه تمام معادلات من بشر بهم ریخت... دیگر هیچکس به ساختمان لوکسش نمی توانست تکیه کند... حتی همان همشهری با پرستیژم که رنگ مبلمان و پرده و... را با کاغذ دیواری هر اتاقش جور کرده بود....هیچ کدام از اینها قابل اتکا نبود... همه فرار می کردن از ساختمان های ... 
  • شب را در خیابان محله مان جلوی مطبخ داغ کله پزی  گذراندیم ... 
  • حالا که  صبح نزدیک است، پاتیل کله پز جا افتاده، ماشین ها یکی یکی جلوی مطبخ می ایستند و یا صبحانه می خرند یا صبحانه می خورند... و ... 
  • دوباره به همان ساختمان ها بر می گردیم...
  •  اما یادمان باشه جز به خدا و خوبی هایش  به هیچ چیز نمی توان اعتماد کرد حتی به برج هایش ...
  • قدر مهربانی ها به یکدیگر را بدانیم...


۱۳۹۶ آبان ۳۰, سه‌شنبه

به ياد پدرم

رفت و تمام روزها
بر مدار پنجشنبه نبودنش
تكرار مى شوند
حالا من مانده ام  و
دلى كه هر روز ياد نبودنش را
خيرات مى كند!

"سى ابان ٩٦ نهمين سال درگذشت پدر"

۱۳۹۶ آبان ۵, جمعه

دکتر پاشا و عقبه های زندگی


  • چهارشنبه به مناسبت روز امار دکتر پاشا سخنرانی داشت، همان کسی که همیشه برایم قابل احترام بوده و خواهد بود. صحبت هایش همانند همیشه شیرین و دلنشین بود. از پنجاه سال همراهی اش با امار گفت و از "عقبه" هایش! مفهوم "عقبه" را خودش به همان تعبیری که در قران امده بکار برد.  در پایان مراسم به ایشان گفتم در یکی از عقبه های من شما سهم بسزایی دارید و از این بابت سپاسگزارم! شباهت زیادی بین طی شدن مسیر زندگی خودم با دکتر پاشا می بینم و احتمال زیاد اگه قرار باشه یه روزی منهم به ده هایی از زندگی ام اشاره کنم، همانند ایشان دسته بندی می کنم! کلمات "احتمال"؛ "تصادفی"؛ "فرایند" و...  در زندگی من نیز "کاربردی" به همان مفهوم علمی شان دارد!
  •  یک بار دیگه یادم افتاد که اگر قرار باشه به عقب برگردم مجدد همان ریاضی و به همراهش امار ریاضی را انتخاب می کردم!

۱۳۹۶ آبان ۲, سه‌شنبه

محترم

  • "محترم" هم به دیار باقی شتافت! خداوند رحمتش کند و روحش شاد! خیلی ناراحت شدم و برای تنهایی روزهای اخر زندگی اش گریستم! رفتنش ناگهانی بود و تلنگری بود به خیلی ها!

۱۳۹۶ مهر ۶, پنجشنبه

زخم دل


  • بعضی آدمها را باید
  • یهویی از زندگی حذف کرد
  • مثل کندن چسب زخم از روی پوست
  • سخته، دردناکه
  • ولی مجبوری



این کار را کردم ولی جای زخمش رو دلم باقی ماند!

۱۳۹۶ مهر ۱, شنبه

پاییز

  • پائیز امد
  • فصل نبرد برگ و باد
  • فصل دلتنگی ها
  • فصل اندوه خفته در نگاه انروز!

۱۳۹۶ شهریور ۲۶, یکشنبه

شروع ترم 961


  • معروفه که دانشجویان به همدیگه می گویند : " روز اول میخواهید برید دانشگاه خب برید ما حرفی نداریم ولی خب سر کلاس نرید!" 
  •  ولی خب در طول سالیان سالی که تدریس می کنم تا حالا نشده دانشجویان کلاس های من در روز و هفته اول تشکیل نشه! حتی امروز ... این ورودی هایی که می گفتند هفته اول هیچ کلاسی را نمیان! ... آمدن...

۱۳۹۶ شهریور ۲۵, شنبه

معرفت


  • صبرت که تموم شد
  • نرو
  • معرفت
  • درست از همان جا شروع می شود!

  • پینوشت: ایا واقعا باید معرفت داشت؟! 

۱۳۹۶ شهریور ۴, شنبه

چهارم شهریور؛ تولدی دیگر


  • یک بار دیگه به روز چهارم شهریور سالروز تولدم رسیدم،خدا را شکر که یک سال دیگه را نیز گذروندم و به عمرم اضافه شد! با ابنکه از میانسالی عبور کرده ام ولی هنوز حسش نکردم و نمی خواهم قبول کنم وارد سراشیبی زندگی شده ام! نمی دانم تا چند سالگی عمر خواهم کرد ولی از خداوند میخواهم همانگونه که تا کنون عمر با عزت نصیبم کرده بعد از این هم لطفش را از من دریغ نکنه. خوشحالم تا انجایی که در توانم بوده با صداقت و روراستی زندگی کرده ام و دیگران نیز با همین ویژه گی مرا می شناسند.
    یه جمله هم در پایان: من یه شهریور ماهی هستم؛ شهریوری رفیق می مونه با همه نا رفیقی ها!

۱۳۹۶ تیر ۲, جمعه

از تنهایی تا تنهایی


  • وقتی تنهاییم 
  • دنبال دوست می گردیم

  • پیدایش که کردیم
  • دنبال عیب هایش می گردیم

  • از دستش که دادیم
  • در تنهایی
  • دنبال خاطراتش می گردیم
  • ...


۱۳۹۶ خرداد ۴, پنجشنبه

آرامش ... دانش


  • اﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻫﻢﻋﻘﯿﺪﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ
  • ﺑﻪ ﻣﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ می‌دﻫﻨﺪ
  • ﻭ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺑﺎ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ
  • ﺑﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﻧﺶ؛

  • ﺁﺩﻣﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ
  • ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﺩ
  • ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ
  • ﺑﻪ ﺩانش؛

۱۳۹۶ اردیبهشت ۲۹, جمعه

بار دیگه انتخابات!


  • با خودم عهد کرده بودم دیگه وارد بحث های سیاسی انتخابات نشوم! ولی نمی دونم چرا فکر کردم ادم ها تغییر کرده اند و می توان ابراز عقیده کرد! ولی اشتباه بود.... 
  • بیشتر افراد فقط کارشان شده اینکه خبری بدستشان برسه و بدون هیچ تاملی در صحت و سقم ان و یا حتی منطقی بودن ان خبر فوری انرا توییت کنند و برای همدیگه ارسال کنند! یه عده ایی هم از اینجور افراد و مخصوصا اینجور جوان ها سوءاستفاده می کنند و با تحریک بیشتر از  شور و هیجانشان به نفع خودشان استفاده کنند! 
  • خیلی جالبه تقریبا اکثر کسانی که دم از ازادی عقاید و ارا می زنند تا متوجه تفاوت نظر می شوند بشدت جبهه گیری می کنند و با انگ زدن سعی در کوبیدن فرد مقابل را دارند و می خواهند به هر نحوی محوش کنند! 
  • چرا نباید تحمل مخالف خود را داشته باشیم؟
  • به خودم می گویم نتیجه هر چه باشه من به ارا مردم احترام می گذارم.

۱۳۹۶ فروردین ۲۹, سه‌شنبه

مهربانی

  • مهربانی زبانی است
  • که هم نابینا  می بیند و هم ناشنوا می شنود!

۱۳۹۶ فروردین ۱۳, یکشنبه

اولین پست سال 1396

  • سال 1396 هم شروع شد و امروز سیزدهمین روزش هم از نیمه گذشته!
  • نوروز یعنی هیچ زمستانی ماندنی نیست...
  • سال نو، احساس نو، زندگی نو...بهاری شدن را باید با تغییر در عادت های بد شروع کرد! هم چنین تغییر در الویت ها باعث تغییر در زندگی می شود!

۱۳۹۵ اسفند ۲۳, دوشنبه

خواستگاری عجیب ادمها!

  • خواستگاری عجیب در تاکسی! کل حرفا چهل دقیقه طول کشید و پاسخ منفی هم داده شد! 
  • اگرچه معلوم بود به کسی که انی پیشنهاد ازدواج میده نمیشه اعتماد کرد ولی یه حسی قلقلکش میده کاش بیشتر ادامه پیدا کرده بود!
  • خیلی حرفا بی جواب مونده!!!!

۱۳۹۵ اسفند ۹, دوشنبه

یاد بود نهم اسفند

  • نهم اسفند 95 یعنی چند سال؟ سالیان سال به یاد نهم اسفندها هستم و ساعت 12:30 ظهر !  
  • تنهایی... تلفن ناگهانی... صندوق پستی ... عشق
  • ایا درست اعتماد کردم با غلط!  گاهی هرچند از رخ دادن یک اعتماد در زندگی متضرر می شیم ولی ازش راضی هستبم!
  • فکر می کنم همانطور که "نهم اسفند" از ذهن من پاک نمیشه تو هم به یادش هستی!

۱۳۹۵ بهمن ۲۷, چهارشنبه

گنجینه های روی زمین!

  • با ارزش ترین گنجینه های روی زمین 
  • انسان هایی هستند 
  • که وقتی با نگاهت با انها ارتباط برقرار می کنی،
  • اولین احساس شان اینست که باید لبخند بزنند...

۱۳۹۵ بهمن ۱۱, دوشنبه

ادمهای اشتباهی

بزرگ شدن آدم ها
گاهی
به خاطرخطای دید ماست!
بعضی ها
 را به خطا خودمان بزرگ می کنیم!

۱۳۹۵ دی ۲۵, شنبه

نهمین سال تولد "عمرگذر"


  • عمر گذر یک سال دیگه هم پشت سر گذاشت!  خوشحالم که هنوز هم گاه گاهی می توانم بیایم اینجا و بنویسم هر انچه در ذهنم هست و صفحه ایی برای نگارش افکار، دلنوشته ها، حرف های دیگران و ... را دارم!  
  • در این سالگرد باز هم یاد اوری می کنم ادم هایی که منطق را درس میدهند بی منطقی می کنند و حرف و استدلال ها را انگونه بیان می کنند که نفعشان در ان هست!  کاملا معلوم است که اینها عالم به علم نیستند و فقط نشخوارکننده های علم اند!
  • در این روزها هاشمی رفسنجانی هم به رحمت خدا رفت و فردا مراسم شب هفت اوست. شاید یه روزی نظرم را در مورد ایشان نوشتم و انچه از اول انقلاب تا کنون در ذهنم باقی مانده و شاید هم ننویسم! ... رحمت خدا بر او باد، روحش شاد.
  • چند روزی هم هست که جراحی لثه انجام دادم و حال جسمانی چندان مساعدی ندارم! مخصوصا دیروز که با افت قند شدید روبرو بودم و حال خیلی بد!... ( این جمله را برای ثبت حال و وضعیت جسمانی در تاریخ عمرم نوشتم، تا ببینم سال دیگه در این روز چه وضعیتی دارم!) ...

  • زیاده عرضی نیست و به جز دوری شما ملالی نیست!

۱۳۹۵ دی ۳, جمعه

زمستان


  • عریانی ات را دوست دارم
  • فصل بی رنگ

  • مثل منی!

  • خاموش،
  • نا آرام،
  • دلتنگ...

۱۳۹۵ آذر ۳۰, سه‌شنبه

فال شب یلدای 95

یاد باد انکه ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غم دیده ما شاد نکرد
...
...

۱۳۹۵ آبان ۳۰, یکشنبه

هشتمین سالگرد پدر


  • دست های پدرم
  • بعد از خدا
  • امن ترین تکیه گاه من در زندگی بود...

  • هشت سال هست سایه پدر بر سرم نیست و خیلی وقت ها جلی خالی اش احساس میشه!

۱۳۹۵ آبان ۲۶, چهارشنبه

دیوار بی شعوری!

  • این جمله را همین الان در یکی از این گروه های مجازی خوندم، به نظرم از دیوار مهربانی بهتر باشه!
  • "کاش یه دیوار بی شعوری هم بود، یه عده شعور میذاشتن؛ بی شعورا بر می داشتن!" 

۱۳۹۵ آبان ۱۶, یکشنبه

باز هم آدم ها....


  • آدم ها شبیه حرف هایشان نیستند!  
  • علاقه آدم ها به هم از نیازهای شان شروع می شود... نیازی که شاید روزی، آدم دیگری، پاسخ بهتری برایشان داشته باشد!


۱۳۹۵ مهر ۲۴, شنبه

دوست پنهان

آمار مرورگرهای "عمر گذر" حدود دو ماهی هست نشان می ده یکی به این وبلاگ علاقه مند شده و هر روز بهش سر میزنه! ... یه کم کنجکاوم! ...

تو در من یه خواب رفته ایی!


  • پاور چین پاور چین
  • می ایم و می روم

  • بی سر و صدا 
  • زندگی می کنم

  • تو در من به 
  • خواب رفته ای ...

۱۳۹۵ مهر ۱۵, پنجشنبه

تنها در جمع

  • غربت ان است که با جمعی و جانانت نیست...

۱۳۹۵ مهر ۱۰, شنبه

سخته تحملش

  • سه چیز تحملش سخته:
  • حق با تو باشه ولی بهت زور بگن!
  • بدونی بهت دروغ میگن، نتونی ثابت کنی!
  • نتونی حرف دلتو بزنی و مجبور بشی  سکوت کنی!

۱۳۹۵ مهر ۲, جمعه

پاییز

پاییز امد و دلتنگی هایش!
مهر است  و بی مهری هایش!
پاییز هست  و عاشقانه هایش!

به یاد این شعر شاملو افتادم:

اندوهش 
غروبی دلگیر است
در غربت و تنهایی...
هم چنان که شادی اش 
طلوع همه افتاب هاست...

۱۳۹۵ شهریور ۱۸, پنجشنبه

شانزده شهریور نود و پنج/ بزرگداشت چهلمین سال ریاضی

  • مراسم خیلی خوب برگزار شد، خیلی ها امده بودن. از قدیمی هی قدیم تا جدیدترین ها!  همه خوشحال بودن، جال و هوای عجیبی بوجود امده بود!  بهترین قسمتش همان خاطره گویی بود که از شیطونی هاشون گفتن و خاطرات شیرین و خوشی ها!  کلیپ عکس های قدیمی که پخش شد فضای نوستالژی عجیبی بوجود امده بود و بعضی ها اشک شوق در چشمانشان حلقه زده بود.  جالبترین نکته ایی که اتفاق افتاد این بود که قرار بود مراسم از ساعت پنج شروع بشه ولی 99% دانش اموختگان بین ساعت سه و نیم چهار دانشگاه بودن!  مچری هم که دیگه سنگ تمام گذاشت و رو سفیدم کرد.  گل بهی پوشان شیطون و جوان هم که با سوت و دست و همخوانی هاشون به مجلس شور و حال دیگه ایی داده بودن!
  • همان شب از ساعت یازده پیام های تشکر و قدردانی که در گروه سرازیر شد هر چه خستگی بر تن داشتم از تنم بیرون برد! 
  • پیشنهاد اولیه از خودم بود و بلاخره توانستم انچه سالیان سال بهش فکر کرده بودم را به اجرا در اورم! از این بابت حس خوبی دارم!
  • شانزده شهریور یکهزار و سیصد و نود و پنج به عنوان یکی از بهترین خاطرات ثبت شد.

۱۳۹۵ شهریور ۳, چهارشنبه

باز هم تولدی دیگر

  • کمتر از یک ساعت دیگه به چهارم شهریور نمانده! روز تولد... وقتی سنمون کمه روز شماری می کنیم که روز تولدمون برسه تا احساس بزرکی کنیم! و وقتی از چهل گذشتیم یه هول پنهانی در دلمون داریم که کاش سال طولانی تر بشه و یه کم دیرتر روز تولد برسه! ... همه میدونیم داریم میفتیم در سراشیبی و اگه اون موقع ها به اضافه شدن سن فکر می کردیم حالا به کوتاه شدن عمر! 

۱۳۹۵ مرداد ۲۶, سه‌شنبه

چهل سالگی ورود به ریاضی

  • همیشه می گوییم زمان زود می گذره ولی چه حواسمان باشه چه نباشه خیلی زود می بینیم چهل سال گذشته! قراره بزرگداشت چهلمین سال تاسیس رشته ریاضی در دانشگاهمان گرفته بشه و من یک دفعه حول برم میداره که این چهل خیلی مفهوم و معنی داره! قراره تاریخچه ای را بنویسم از انچه در این سال ها گذشته و مروری داشته باشم بر این زمان! بخش عظیمی از این تاریخجه یعنی مروری بر زندگی خودم... هم خوشحالم و هم غمگین...!!!

  • ( امروز بیست و شش مرداد یاد اوراتفاق بیست و شش سال قبل در همین روز هست که احتمالا به فراموشی سپرده شده...!!!)

۱۳۹۵ مرداد ۸, جمعه

نکته روز

لازم است گاهی در زندگی، بعضی آدم را گم کنی تا خودت را پیدا کنی...
بعضی آدم ها را باید دوست داشت ولی بعضی را فقط باید داشت...

۱۳۹۵ مرداد ۱, جمعه

خواهر


  • چقدر ما دو خواهر با هم تفاوت داریم! البته از نظر ظاهر بسیار شبیه هم ! ولی رفتار و افکار و نحوه زندگی بسیار متفاوت! 

۱۳۹۵ تیر ۲۲, سه‌شنبه

نمک به زخمم پاشیده شد!

بعد از بیست و اندی سال انقدر این در و ان در زده ایی و پیام دادی که چی؟!   کار فنی  دارم!!!... و کار فنی یعنی یادی از گذشته!!!!....
نمک به زخمم پاشیده شد!...
زخم هایم به طعنه می گویند دوستانت چقدر با نمکند!!!...

۱۳۹۵ تیر ۱۸, جمعه

صبوری

خدایا صبر و تحملم بده! استانه تحملم را بالا ببر!

۱۳۹۵ تیر ۱, سه‌شنبه

ترحم!


  • اولین روز تابستان است و پانزدهمین روز ماه مبارک رمضان. این روزها مرتب بغض گلویم را می فشارد! همیشه از اینکه بهمون ترحم بشه سخت شاکی می شیم و برخورد می کنیم ولی وقتی یکی خودش دوست داره بهش ترحم بشه چه کار باید بکنیم؟ نیاز به محبت، نیاز به توجه باعث بروز چنین حسی می شه و ای کاش اطرافیانش درک می کردن! هیچ کس این حقیقت را در موردش نمی داند و متاسفانه نتونستم برای بقیه چنین حقیقت و واقعیتی را بیان کنم! 

۱۳۹۵ خرداد ۱۴, جمعه

حقیقت...

ما فکر می کنیم بدترین درد از دست دادن کسی است که دوستش داریم! اما حقیقت اینه که از دست دادن خودمون و از یاد بردن اینکه کی هستیم و چقدر ارزش داریم خیلی دردناکتره!

پی نوشت : چقدر دیر به این حقیقت می رسیم!

۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۲, یکشنبه

اردی بهشت بهشتی!

  • اردی بهشت، بهشت گونه به نیمه نزدیک می شه؛ برای دهمین روزش در یادمانم یادبود گرفتم!  دوازدهمش را به یاد روزهایی که در پای درس معلمان و اساتیدم نشستم را گرامی می دارم! پیام های دانشجویان و دانش اموزانم در این روز مرا به شوق می اورد و به خودم می بالم که چنین شغلی را انتخاب کردم! واقعا به این شغل عشق می ورزم و خوشحالم!