۱۳۹۶ آبان ۲, سه‌شنبه

محترم

  • "محترم" هم به دیار باقی شتافت! خداوند رحمتش کند و روحش شاد! خیلی ناراحت شدم و برای تنهایی روزهای اخر زندگی اش گریستم! رفتنش ناگهانی بود و تلنگری بود به خیلی ها!

۱۳۹۶ مهر ۶, پنجشنبه

زخم دل


  • بعضی آدمها را باید
  • یهویی از زندگی حذف کرد
  • مثل کندن چسب زخم از روی پوست
  • سخته، دردناکه
  • ولی مجبوری



این کار را کردم ولی جای زخمش رو دلم باقی ماند!

۱۳۹۶ مهر ۱, شنبه

پاییز

  • پائیز امد
  • فصل نبرد برگ و باد
  • فصل دلتنگی ها
  • فصل اندوه خفته در نگاه انروز!

۱۳۹۶ شهریور ۲۶, یکشنبه

شروع ترم 961


  • معروفه که دانشجویان به همدیگه می گویند : " روز اول میخواهید برید دانشگاه خب برید ما حرفی نداریم ولی خب سر کلاس نرید!" 
  •  ولی خب در طول سالیان سالی که تدریس می کنم تا حالا نشده دانشجویان کلاس های من در روز و هفته اول تشکیل نشه! حتی امروز ... این ورودی هایی که می گفتند هفته اول هیچ کلاسی را نمیان! ... آمدن...

۱۳۹۶ شهریور ۲۵, شنبه

معرفت


  • صبرت که تموم شد
  • نرو
  • معرفت
  • درست از همان جا شروع می شود!

  • پینوشت: ایا واقعا باید معرفت داشت؟! 

۱۳۹۶ شهریور ۴, شنبه

چهارم شهریور؛ تولدی دیگر


  • یک بار دیگه به روز چهارم شهریور سالروز تولدم رسیدم،خدا را شکر که یک سال دیگه را نیز گذروندم و به عمرم اضافه شد! با ابنکه از میانسالی عبور کرده ام ولی هنوز حسش نکردم و نمی خواهم قبول کنم وارد سراشیبی زندگی شده ام! نمی دانم تا چند سالگی عمر خواهم کرد ولی از خداوند میخواهم همانگونه که تا کنون عمر با عزت نصیبم کرده بعد از این هم لطفش را از من دریغ نکنه. خوشحالم تا انجایی که در توانم بوده با صداقت و روراستی زندگی کرده ام و دیگران نیز با همین ویژه گی مرا می شناسند.
    یه جمله هم در پایان: من یه شهریور ماهی هستم؛ شهریوری رفیق می مونه با همه نا رفیقی ها!

۱۳۹۶ تیر ۲, جمعه

از تنهایی تا تنهایی


  • وقتی تنهاییم 
  • دنبال دوست می گردیم

  • پیدایش که کردیم
  • دنبال عیب هایش می گردیم

  • از دستش که دادیم
  • در تنهایی
  • دنبال خاطراتش می گردیم
  • ...


۱۳۹۶ خرداد ۴, پنجشنبه

آرامش ... دانش


  • اﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻫﻢﻋﻘﯿﺪﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ
  • ﺑﻪ ﻣﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ می‌دﻫﻨﺪ
  • ﻭ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺑﺎ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ
  • ﺑﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﻧﺶ؛

  • ﺁﺩﻣﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ
  • ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﺩ
  • ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ
  • ﺑﻪ ﺩانش؛

۱۳۹۶ اردیبهشت ۲۹, جمعه

بار دیگه انتخابات!


  • با خودم عهد کرده بودم دیگه وارد بحث های سیاسی انتخابات نشوم! ولی نمی دونم چرا فکر کردم ادم ها تغییر کرده اند و می توان ابراز عقیده کرد! ولی اشتباه بود.... 
  • بیشتر افراد فقط کارشان شده اینکه خبری بدستشان برسه و بدون هیچ تاملی در صحت و سقم ان و یا حتی منطقی بودن ان خبر فوری انرا توییت کنند و برای همدیگه ارسال کنند! یه عده ایی هم از اینجور افراد و مخصوصا اینجور جوان ها سوءاستفاده می کنند و با تحریک بیشتر از  شور و هیجانشان به نفع خودشان استفاده کنند! 
  • خیلی جالبه تقریبا اکثر کسانی که دم از ازادی عقاید و ارا می زنند تا متوجه تفاوت نظر می شوند بشدت جبهه گیری می کنند و با انگ زدن سعی در کوبیدن فرد مقابل را دارند و می خواهند به هر نحوی محوش کنند! 
  • چرا نباید تحمل مخالف خود را داشته باشیم؟
  • به خودم می گویم نتیجه هر چه باشه من به ارا مردم احترام می گذارم.

۱۳۹۶ فروردین ۲۹, سه‌شنبه

مهربانی

  • مهربانی زبانی است
  • که هم نابینا  می بیند و هم ناشنوا می شنود!

۱۳۹۶ فروردین ۱۳, یکشنبه

اولین پست سال 1396

  • سال 1396 هم شروع شد و امروز سیزدهمین روزش هم از نیمه گذشته!
  • نوروز یعنی هیچ زمستانی ماندنی نیست...
  • سال نو، احساس نو، زندگی نو...بهاری شدن را باید با تغییر در عادت های بد شروع کرد! هم چنین تغییر در الویت ها باعث تغییر در زندگی می شود!

۱۳۹۵ اسفند ۲۳, دوشنبه

خواستگاری عجیب ادمها!

  • خواستگاری عجیب در تاکسی! کل حرفا چهل دقیقه طول کشید و پاسخ منفی هم داده شد! 
  • اگرچه معلوم بود به کسی که انی پیشنهاد ازدواج میده نمیشه اعتماد کرد ولی یه حسی قلقلکش میده کاش بیشتر ادامه پیدا کرده بود!
  • خیلی حرفا بی جواب مونده!!!!

۱۳۹۵ اسفند ۹, دوشنبه

یاد بود نهم اسفند

  • نهم اسفند 95 یعنی چند سال؟ سالیان سال به یاد نهم اسفندها هستم و ساعت 12:30 ظهر !  
  • تنهایی... تلفن ناگهانی... صندوق پستی ... عشق
  • ایا درست اعتماد کردم با غلط!  گاهی هرچند از رخ دادن یک اعتماد در زندگی متضرر می شیم ولی ازش راضی هستبم!
  • فکر می کنم همانطور که "نهم اسفند" از ذهن من پاک نمیشه تو هم به یادش هستی!

۱۳۹۵ بهمن ۲۷, چهارشنبه

گنجینه های روی زمین!

  • با ارزش ترین گنجینه های روی زمین 
  • انسان هایی هستند 
  • که وقتی با نگاهت با انها ارتباط برقرار می کنی،
  • اولین احساس شان اینست که باید لبخند بزنند...

۱۳۹۵ بهمن ۱۱, دوشنبه

ادمهای اشتباهی

بزرگ شدن آدم ها
گاهی
به خاطرخطای دید ماست!
بعضی ها
 را به خطا خودمان بزرگ می کنیم!

۱۳۹۵ دی ۲۵, شنبه

نهمین سال تولد "عمرگذر"


  • عمر گذر یک سال دیگه هم پشت سر گذاشت!  خوشحالم که هنوز هم گاه گاهی می توانم بیایم اینجا و بنویسم هر انچه در ذهنم هست و صفحه ایی برای نگارش افکار، دلنوشته ها، حرف های دیگران و ... را دارم!  
  • در این سالگرد باز هم یاد اوری می کنم ادم هایی که منطق را درس میدهند بی منطقی می کنند و حرف و استدلال ها را انگونه بیان می کنند که نفعشان در ان هست!  کاملا معلوم است که اینها عالم به علم نیستند و فقط نشخوارکننده های علم اند!
  • در این روزها هاشمی رفسنجانی هم به رحمت خدا رفت و فردا مراسم شب هفت اوست. شاید یه روزی نظرم را در مورد ایشان نوشتم و انچه از اول انقلاب تا کنون در ذهنم باقی مانده و شاید هم ننویسم! ... رحمت خدا بر او باد، روحش شاد.
  • چند روزی هم هست که جراحی لثه انجام دادم و حال جسمانی چندان مساعدی ندارم! مخصوصا دیروز که با افت قند شدید روبرو بودم و حال خیلی بد!... ( این جمله را برای ثبت حال و وضعیت جسمانی در تاریخ عمرم نوشتم، تا ببینم سال دیگه در این روز چه وضعیتی دارم!) ...

  • زیاده عرضی نیست و به جز دوری شما ملالی نیست!

۱۳۹۵ دی ۳, جمعه

زمستان


  • عریانی ات را دوست دارم
  • فصل بی رنگ

  • مثل منی!

  • خاموش،
  • نا آرام،
  • دلتنگ...

۱۳۹۵ آذر ۳۰, سه‌شنبه

فال شب یلدای 95

یاد باد انکه ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غم دیده ما شاد نکرد
...
...

۱۳۹۵ آبان ۳۰, یکشنبه

هشتمین سالگرد پدر


  • دست های پدرم
  • بعد از خدا
  • امن ترین تکیه گاه من در زندگی بود...

  • هشت سال هست سایه پدر بر سرم نیست و خیلی وقت ها جلی خالی اش احساس میشه!

۱۳۹۵ آبان ۲۶, چهارشنبه

دیوار بی شعوری!

  • این جمله را همین الان در یکی از این گروه های مجازی خوندم، به نظرم از دیوار مهربانی بهتر باشه!
  • "کاش یه دیوار بی شعوری هم بود، یه عده شعور میذاشتن؛ بی شعورا بر می داشتن!" 

۱۳۹۵ آبان ۱۶, یکشنبه

باز هم آدم ها....


  • آدم ها شبیه حرف هایشان نیستند!  
  • علاقه آدم ها به هم از نیازهای شان شروع می شود... نیازی که شاید روزی، آدم دیگری، پاسخ بهتری برایشان داشته باشد!


۱۳۹۵ مهر ۲۴, شنبه

دوست پنهان

آمار مرورگرهای "عمر گذر" حدود دو ماهی هست نشان می ده یکی به این وبلاگ علاقه مند شده و هر روز بهش سر میزنه! ... یه کم کنجکاوم! ...

تو در من یه خواب رفته ایی!


  • پاور چین پاور چین
  • می ایم و می روم

  • بی سر و صدا 
  • زندگی می کنم

  • تو در من به 
  • خواب رفته ای ...

۱۳۹۵ مهر ۱۵, پنجشنبه

تنها در جمع

  • غربت ان است که با جمعی و جانانت نیست...

۱۳۹۵ مهر ۱۰, شنبه

سخته تحملش

  • سه چیز تحملش سخته:
  • حق با تو باشه ولی بهت زور بگن!
  • بدونی بهت دروغ میگن، نتونی ثابت کنی!
  • نتونی حرف دلتو بزنی و مجبور بشی  سکوت کنی!

۱۳۹۵ مهر ۲, جمعه

پاییز

پاییز امد و دلتنگی هایش!
مهر است  و بی مهری هایش!
پاییز هست  و عاشقانه هایش!

به یاد این شعر شاملو افتادم:

اندوهش 
غروبی دلگیر است
در غربت و تنهایی...
هم چنان که شادی اش 
طلوع همه افتاب هاست...

۱۳۹۵ شهریور ۱۸, پنجشنبه

شانزده شهریور نود و پنج/ بزرگداشت چهلمین سال ریاضی

  • مراسم خیلی خوب برگزار شد، خیلی ها امده بودن. از قدیمی هی قدیم تا جدیدترین ها!  همه خوشحال بودن، جال و هوای عجیبی بوجود امده بود!  بهترین قسمتش همان خاطره گویی بود که از شیطونی هاشون گفتن و خاطرات شیرین و خوشی ها!  کلیپ عکس های قدیمی که پخش شد فضای نوستالژی عجیبی بوجود امده بود و بعضی ها اشک شوق در چشمانشان حلقه زده بود.  جالبترین نکته ایی که اتفاق افتاد این بود که قرار بود مراسم از ساعت پنج شروع بشه ولی 99% دانش اموختگان بین ساعت سه و نیم چهار دانشگاه بودن!  مچری هم که دیگه سنگ تمام گذاشت و رو سفیدم کرد.  گل بهی پوشان شیطون و جوان هم که با سوت و دست و همخوانی هاشون به مجلس شور و حال دیگه ایی داده بودن!
  • همان شب از ساعت یازده پیام های تشکر و قدردانی که در گروه سرازیر شد هر چه خستگی بر تن داشتم از تنم بیرون برد! 
  • پیشنهاد اولیه از خودم بود و بلاخره توانستم انچه سالیان سال بهش فکر کرده بودم را به اجرا در اورم! از این بابت حس خوبی دارم!
  • شانزده شهریور یکهزار و سیصد و نود و پنج به عنوان یکی از بهترین خاطرات ثبت شد.

۱۳۹۵ شهریور ۳, چهارشنبه

باز هم تولدی دیگر

  • کمتر از یک ساعت دیگه به چهارم شهریور نمانده! روز تولد... وقتی سنمون کمه روز شماری می کنیم که روز تولدمون برسه تا احساس بزرکی کنیم! و وقتی از چهل گذشتیم یه هول پنهانی در دلمون داریم که کاش سال طولانی تر بشه و یه کم دیرتر روز تولد برسه! ... همه میدونیم داریم میفتیم در سراشیبی و اگه اون موقع ها به اضافه شدن سن فکر می کردیم حالا به کوتاه شدن عمر! 

۱۳۹۵ مرداد ۲۶, سه‌شنبه

چهل سالگی ورود به ریاضی

  • همیشه می گوییم زمان زود می گذره ولی چه حواسمان باشه چه نباشه خیلی زود می بینیم چهل سال گذشته! قراره بزرگداشت چهلمین سال تاسیس رشته ریاضی در دانشگاهمان گرفته بشه و من یک دفعه حول برم میداره که این چهل خیلی مفهوم و معنی داره! قراره تاریخچه ای را بنویسم از انچه در این سال ها گذشته و مروری داشته باشم بر این زمان! بخش عظیمی از این تاریخجه یعنی مروری بر زندگی خودم... هم خوشحالم و هم غمگین...!!!

  • ( امروز بیست و شش مرداد یاد اوراتفاق بیست و شش سال قبل در همین روز هست که احتمالا به فراموشی سپرده شده...!!!)

۱۳۹۵ مرداد ۸, جمعه

نکته روز

لازم است گاهی در زندگی، بعضی آدم را گم کنی تا خودت را پیدا کنی...
بعضی آدم ها را باید دوست داشت ولی بعضی را فقط باید داشت...

۱۳۹۵ مرداد ۱, جمعه

خواهر


  • چقدر ما دو خواهر با هم تفاوت داریم! البته از نظر ظاهر بسیار شبیه هم ! ولی رفتار و افکار و نحوه زندگی بسیار متفاوت! 

۱۳۹۵ تیر ۲۲, سه‌شنبه

نمک به زخمم پاشیده شد!

بعد از بیست و اندی سال انقدر این در و ان در زده ایی و پیام دادی که چی؟!   کار فنی  دارم!!!... و کار فنی یعنی یادی از گذشته!!!!....
نمک به زخمم پاشیده شد!...
زخم هایم به طعنه می گویند دوستانت چقدر با نمکند!!!...

۱۳۹۵ تیر ۱۸, جمعه

صبوری

خدایا صبر و تحملم بده! استانه تحملم را بالا ببر!

۱۳۹۵ تیر ۱, سه‌شنبه

ترحم!


  • اولین روز تابستان است و پانزدهمین روز ماه مبارک رمضان. این روزها مرتب بغض گلویم را می فشارد! همیشه از اینکه بهمون ترحم بشه سخت شاکی می شیم و برخورد می کنیم ولی وقتی یکی خودش دوست داره بهش ترحم بشه چه کار باید بکنیم؟ نیاز به محبت، نیاز به توجه باعث بروز چنین حسی می شه و ای کاش اطرافیانش درک می کردن! هیچ کس این حقیقت را در موردش نمی داند و متاسفانه نتونستم برای بقیه چنین حقیقت و واقعیتی را بیان کنم! 

۱۳۹۵ خرداد ۱۴, جمعه

حقیقت...

ما فکر می کنیم بدترین درد از دست دادن کسی است که دوستش داریم! اما حقیقت اینه که از دست دادن خودمون و از یاد بردن اینکه کی هستیم و چقدر ارزش داریم خیلی دردناکتره!

پی نوشت : چقدر دیر به این حقیقت می رسیم!

۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۲, یکشنبه

اردی بهشت بهشتی!

  • اردی بهشت، بهشت گونه به نیمه نزدیک می شه؛ برای دهمین روزش در یادمانم یادبود گرفتم!  دوازدهمش را به یاد روزهایی که در پای درس معلمان و اساتیدم نشستم را گرامی می دارم! پیام های دانشجویان و دانش اموزانم در این روز مرا به شوق می اورد و به خودم می بالم که چنین شغلی را انتخاب کردم! واقعا به این شغل عشق می ورزم و خوشحالم!

۱۳۹۵ فروردین ۲۵, چهارشنبه

حس خوب

هیچ چیز لذت بخش تر از این نیست که یه نفر احساست را بفهمه بدون اینکه بخواهی به زور بهش حا لی کنی!

۱۳۹۵ فروردین ۱۳, جمعه

سیزدهمین روز 1395

سیزدهمین روز از سال یکهزار و سیصد و نود و پنج هم داره میگذره! بهار زیبایی شروع شد و با همه خستگی هائی که بر دوش داشتم سعی کردم خوش بگذره، که گذشت. از قدیم گفته اند مواظب باشید دچار نحسی سیزده نشوید که خودم مواظب بودم! ولی بلاخره ه م ا یه کاری کرد که خستگی برتنم ماند و انگار به نحسی سیزده گرفتار شدیم!

۱۳۹۵ فروردین ۴, چهارشنبه

فقط یک صدم بهتر یا بدتر

ریاضیات نشان می دهد چگونه در طول یک سال " اندکی بهتر یا بدتر بودن" موفقیت یا شکست در زندگی مان رقم می خورد!

 37.8=365*1.01


0.03=365*0.99

۱۳۹۴ اسفند ۲۳, یکشنبه

ادم ها را ادم ها پیر می کنند!

ادم ها ارام ارام پیر نمی شوند...ادم ها در یک لحظه... با یک تلفن... با یک جمله ... با یک نگاه.... با یک نیامدن ... با یک دیر رسیدن .... با یک باید بروم ... و با یک جمله تمام کنیم!  پیر می شوند!!!! ...

۱۳۹۴ اسفند ۹, یکشنبه

نهم اسفند 66

 به یاد نهم اسفند!!!  به یاد دارم اون سالها  را!!! چند سال؟ ...

۱۳۹۴ بهمن ۲۰, سه‌شنبه

خوشبختی یعنی ...

  • در زندگی هر کس باید یک نفر باشد... زن یا مرد بودنش مهم نیست... فقط یک نفر باشد.
  • یک آدم، یک دوست، یک همدم، یک رفیق! 
  • یک نفر که جویای حالت باشد، نگرانت باشد، ... که تو را بهتر از خودت بشناسد!
  • یک نفر که شماره اش را بگیری و بگی حالم بد است... و او با همین یک جمله کار و زندگی اش را رها کند و خودش را به تو برساند! خوشبختی یعنی همین! ...
  • سلامتی همه اونهایی که یک نفر را دارم ...  من  ... م! 😕

۱۳۹۴ دی ۲۵, جمعه

هشتمین سال تولد عمر گذر

  • عمر گذر هشت ساله شد و پایگاهی برای حرف هایم شده، اگر چه خیلی وقتا فرصت نوشتن نداشتم و افسوس خوردم! ولی همین اندازه هم که نوشته ام خوب بوده. سعی می کنم کماکان به قولی که در اولین پست دادم کماکان پایبند باشم.ععمر گذر انعکاس گذر عمر من است!



۱۳۹۴ دی ۱۴, دوشنبه

حال عجیب!

  • حال عجیبی دارد این روزهای من...گیر کرده ام بین " ساعتی " که نمی گذرد و ... "عمری " که به سرعت می گذرد!...

۱۳۹۴ دی ۷, دوشنبه

دور از هم، در دل هم

حکایت دوستان و ما، حکایت برکه و ماه است... دور از هم ولی در دل هم!...

۱۳۹۴ دی ۳, پنجشنبه

از ماست که بر ماست

تبر وقتی وارد جنگل شد درختان ناله زدند:
 " نگاه کن دسته اش از ماست"
این است واقعیت روزگارمون !!!

۱۳۹۴ آذر ۳۰, دوشنبه

یلدای 1394

  • اون شب ها، یلدا واقعا یلدا بود؛ بیشتر وقتا عموها و بچه هاشون و ... میومدن خونه ما! وقتی هندوانه با سینی و چاقو میومد وسط همه یه نیتی می کردیم و زل میزدیم بهش که ببینیم قرمزه یا نه؟ اگه قرمز بود هورا می کشیدیم و اگه رنگش یه صورتی کم رنگ بود همه با هم اه اه اه می گفتیم  ولی باز با همه بی مزه گیش به دهنمان شیرین میومد! شاهنامه خوانی پدر از ده تا هندوانه شیرین برایمان شیرین تر بود! سر و صدای  مسابقه اسم فامیل و نقطه بازی و ... با صدای تخمه شکستن های بزرگترها قاطی می شد و بعضی وقتا جر زنی ها بازی را به هیاهو می کشوند پدر می گفت بسه دیگه همه برنده شدن، حالا بیاین فالتون را بگیرم! اونهایی که جوونتر بودن و در فکر عشق و عاشقی صدای تلپ تلپ قلبشون خبر از نیت درونشون میداد و پدر بسیار زیبا غزلی از دیوان حافظ را میخوند و در پایان می گفت انشاءالله به مراد دلتون برسید وهمیشه یکی به شوخی می گفت اسمش مراد نیست! و شلیک خنده و هیاهو دوباره بلند می شد!...
  •  امشب یلداست، هندوانه هم قرمز هست ولی جای خالی پدر و عموها و ... باعث می شه شیرینی هندوانه به دهانم مزه نداشته باشه! به یاد غزل خوانی پدر تفعلی به حافظ می زنم و چنین پاسخم میده :
  • حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند 
  • محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند






۱۳۹۴ آذر ۲۵, چهارشنبه

تلخ ناک

تلخ است همه فکر کنند سرت شلوغ است و تنها خودت بدانی چقدر تنهایی....

۱۳۹۴ آذر ۱۶, دوشنبه

همانند دریا

از دریا بیاموزکه غرقش کنی، هر که را که از حدش گذشت... !!!

۱۳۹۴ آذر ۱۴, شنبه

زندگی کوتاه است!

  • از یه جایی به بعد دیگه بزرگ نمی شیم، پیر می شیم! از یه جایی به بعد دیگه خسته نمی شیم، می بریم!  از یه جایی به بعد دیگه تکراری نیستیم، زیادی هستیم!  زندگی خیلی کوتاه است، گاهی چنان زندگی می کنیم گویا قراره سالیان سال باشیم! قرار نیست به همه ارزوهامون برسیم! زندگی مسابقه دو نیست. افق خیلی دوری را برای خودمان تجسم نکنیم که برای رسیدن به ان مجبور به دویدن شویم، دویدنی که باعث شه زیبایی های اطرافمون را نبینیم و وقتی چشم باز کنیم بینیم انقدر خسته و فرسوده شده ایم که دیگه برایمان فرقی نمی کنه به ارزوهامون رسیدیم یا نه؟
  •  زندگی کوتاه است...