- چقدر خوبه عباداتی که خالص و برای خالق باشه. اینجور عبد و بندگی ها برای مخلوق؛ جلا دهنده روح است و زنگار از دل بر می دارد. باید با خلوص نیت عبادت کنی تا ارامش پیدا کنی؛ باید با تمام وجودت درک کنی که خالق نیاز به عبادات مخلوق نداره، این مخلوقه که نیاز داره راز و نیاز کنه. عالی ترین سطح عبادت انست که فقط برای نشان دادن عبد و بنده بودنت باشه نه اینکه معامله ای در کار باشه و انتظار پاداش داشته باشی! همین که سعادت عبادات نصیبت می شه بهترین پاداش است. بنده الله بودن سخته ولی بنده الهه ها بودن فراوونه! خدایا توفیق بندگی با اخلاص را نصیبم کن و مرا به حال خود رها نکن!
۱۳۹۴ مهر ۲۷, دوشنبه
اخلاص بندگی
۱۳۹۴ مهر ۱۸, شنبه
نا دوستی ها
- پ : دوران دبیرستان همیشه با هم بودیم و الان خیلی وقته ازش بی خبرم. یه بار اتفاقی همدیگه را دیدم ولی بر عکس اون دوران خیلی رسمی گپ زدیم و هیچ احساس صمیمیتی نداشتیم! اون هم با کسی که یه زمانی شب و روزامون با هم یکی بود!
- م: در دو سال اخر لیسانس و بالاخص ترم اخر صمیمیت زیادی بینمون ایجاد شده بود و تا چند سال بعدشم ادامه داشت تا اینکه یکی وارد زندگیش شد و یه جورایی مجبور به تغییر رفتارش کرد! دیروز یکی برام شماره اش را اورد و به یادم امد که چه شب و روزهایی را با هم سپری نکردیم و چه جشنواره فیلم هایی را با هم بدو بدو نرفتیم، چقدر با هم شیطنت کردیم و خندیدیم!ششاید بهش زنگ بزنم!
- ح: در دوره فوق لیسانس و دکتری تنها خانم های دانشجو در دو سال متوالی بودیم و باید دوست می شدیم! خیلی وقتها همدیگه را یاری می کردیم و سمینارهای زیادی را با هم می رفتیم. خیلی ها ما را با هم اشتباه می گرفتن و هنوز هم شاید! ولی حالا ارتباط خیلی خیلی کمرنگ شده و در واقع داره بی رنگ می شه! وقتی یادش می افتم احساس خوبی ندارم، یه جورایی ... اتفاقاتی می افته که یه دفعه می بینی باید للگد زد به کاسه کوزه این دوستی ها! و علتش فقط و فقط دروغ و کلک است! انچه که ادم هیچوقت در اینجور دوستی ها نمی تونه درکش کنه!
- پینوشت: دیگه دوست صمیمی پیدا کردن خیلی سخته! سخت نیست ولی دیگه دوست صمیمی نمی خوام!...
- ... حس خوبی ندارم ...
۱۳۹۴ مهر ۱۷, جمعه
لمس پاییز
- پاییز با مهرش امد ولی ادمها نامهربانش کردن! روزهایش دلگیر است وغمگین! اسمانش بارانی است تا با بارش خود همراهی کندت دل بارانی ات را! و چه خوب است که پنداشته می شود بارش چشمانت دلیل زیر باران بودن است! دوستی هایم هم در پاییز گره خورده است و هم از هم گسسته! تنها قدم زدن روی برگهای خشک، خاطره قدم زدن های تنها نه، و با همراه را برایم زنده می کند. این بار وقتی صدای خش خش شنیده شده احساس می کنم صدای برگهای خشک شده خاطرات دورم است! نمی دانم چند پاییز را با خاطراتم سپری خواهم کرد و نمی دانم چند پاییز دیگه خاطره خواهم ساخت ولی می دانم که با همه غمگین بودن هایش دوستش دارم و امید به دیدارش! لمس پاییز بخیر.
۱۳۹۴ شهریور ۴, چهارشنبه
هدیه تولد
امروز چهارم شهریور سالروز تولدم به خودم توصیه می کنم :
در برابر انتقادات؛ اگر نادرست بود بی اعتنا باشم؛ اگزغیرمنصفانه بود عصبانی نشوم؛ اگر از روی نادانی بود لبخند بزنم و اگر درست بود از ان درس بگیرم!
( چرا گفتم توصیه! بهتر است بگویم هدیه!)
یکسال دیگه هم بر عمرم اضافه شد؛ بهتر است به جای اینکه بگویم چقدر زود گذشت، بگویم زمان به سرعت سپری می شود، باید زندگی کنم نه گذران عمر!
در برابر انتقادات؛ اگر نادرست بود بی اعتنا باشم؛ اگزغیرمنصفانه بود عصبانی نشوم؛ اگر از روی نادانی بود لبخند بزنم و اگر درست بود از ان درس بگیرم!
( چرا گفتم توصیه! بهتر است بگویم هدیه!)
یکسال دیگه هم بر عمرم اضافه شد؛ بهتر است به جای اینکه بگویم چقدر زود گذشت، بگویم زمان به سرعت سپری می شود، باید زندگی کنم نه گذران عمر!
۱۳۹۴ مرداد ۳۰, جمعه
مرام دوستانه!
گاهی خلوت دوست را به هم بریز تا بداند تنها نیست... چه خوب است در وجود دوست خانه ای داشته باشیم حتی به مساحت یک یادمان... !!!
۱۳۹۴ مرداد ۱۶, جمعه
۱۳۹۴ مرداد ۱۰, شنبه
شک
در حالی که همه می دانیم در اسلام " اصل بر برائت " است؛ ولی نمی دانم ما که خود را مسلمان می دانیم چرا عکس این اصل عمل می کنیم! همچون حکایت دوستان مجازی!
۱۳۹۴ مرداد ۳, شنبه
یاد ایام
من هنوز غرق گذشته ای هستم که " نمی گذرد"!...این روزها عجیب دلم هوای " آن روزها " را کرده است!...
۱۳۹۴ تیر ۱۸, پنجشنبه
مکر خدا بالای همه همه مکرهاست
- در دوره کارشناسی ارشدم یک درس با ایشان داشتم و چه عذابی را که تحمل نکردم! ترم بعدش هم برای اینکه مجبور نشم باهاش درس بگیرم مرخصی تحصیلی گرفتم و خیلی ها می دونن حتی تغییر گرایش هم دادم! از اون افرادیه که دیگران را تحقیر می کنه! و تو سر دانشجو می زنه! ای کاش به انچه می گفت خودش عمل می کرد و سوادش هم به اندازه ادعایش بود! وقتی نیم ساعت قبل از جلسه فهمیدم به عنوان داور خارجی دعوت شده اولش بهم ریختم ولی به خودم گفتم اینجا دیگه حق و حقوق خودت نیست که سکوت کنی، موضوع حق دیگری است و تو هم مسؤلیت داری! ... خدا کمک کرد و نگذاشتم جو جلسه را به نفع خودش جلو ببره! دیگه دانشجوش نبودم که بخوام کوتاه بیام و خوشبختانه دیگرانی که در جلسه بودن هم حمایتم کردن و در اخر پیروز جلسه بودم! امده بود که نگذارد دکتر ... ارتقاء بگیرد ولی حتی خودش هم فکر نمی کرد که در پایان جلسه امتیازهای داده شده چقدر بالاست! و امضای او در صورتجلسه حک شد! وقتی می رفت بسیار مغموم بود و من سرمست از شادی!
- از همان سالها برام جا افتاده بود که رفتار ایشان بیمارگونه است و بهترین راه حل این بود که ازش دوری کنم، ولی فکر نمی کردم نوچه و ملیجکی که داشت هم همانند خودش بیمار شده باشه! اگر چه در خصوص همین پرونده ملیجک خواست بهم رو دست بزنه ولی علی رغم ادعاهایش که خودش را وصل به قران می داند! ندانست که " مکر خدا بالای همه مکرهاست"
۱۳۹۴ تیر ۱۲, جمعه
این! روزها ... ان روزها
- از چه بنویسم؟! از حرفهای زیادی که هر روز در خود زمزمه کرده ام و در اوقاتی که پشت ترافیک برای فرار از کلافه گی؛ فکرم را به حرفهای دلم مشغول می کردم و با خود قرار می گذاشتم وقتی به خانه برسم انها را به " عمرگذر " منتقل می کنم ولی غافل از اینکه خستگی و کارهای معمولی مانع از نوشتن می شد!
- از چه بنویسم از اشتی کنانی که خود به خود اتفاق افتاد و انگار نه انگار که حرف و ترشرویی پیش امده بود! یقین دارم این خصلت را از پدر به ارث برده ام و چه ارثیه با ارزش و خوبی! اون وقتها نمی فهمیدم چرا پدر اینقدر باگذشت است و از رفتار بد ادمها خیلی زود صرفنظر می کند؛ ولی حالا درک می کنم! می بخشم چون خودم نیاز به بخشش دارم! بدی ها را فراموش می کنم چون نیاز دارم بدی هام فراموش شود! از همه مهمتر ارامشی است که نصیبم می شود! و این خیلی ارزشمند است.
- از چه بنویسم از اینکه پس از سالیان سال اولین سری دانشجوهام در تلگرام گرد هم امده اند وهم من و هم انها یکدیگه را پیدا کرده ایم و از با شوق و شور و حال خاصی از خاطرات اون سالها حرف می زنیم ! اونها را با دانشجویان فعلی ام مقایسه می کنم، چقدر تفاوت بین نسل ها وجود داره!... خیلیییییییییی !!! ازچه بنویسم از اینکه یک ترم دیگه هم گذشت و حالا که ارزشیابی ام را می بینم احساس می کنم موفق نبودم و برای ترم دیگه باید شیوه چندین و چند ساله ام را که اکثر فارغ التحصیلانم تاییدش می کردن را عوض کنم! یقینا نمی تونم صد در صد تغییرش بدم ولی باید برای نسل جدید طرحی نو دراندازم!
- از چه بنویسم؟! از ماه رمضان و روزه های سخت و تشنگی هایش! اوائل انقلاب هم ماه رمضان به تابستان افتاده بود و اون شور خودسازی که در نسل ما پدید امده بود روزه گرفتن را برایمان لذت بخش کرده بود! و حالا هم این روزها هم دلیلش فقط انجام واجباتم نیست بلکه همان خودسازی است که مرا تشویق به روزه داری می کند! ( بغض خاطرات گلویم را می فشارد! )
۱۳۹۴ اردیبهشت ۳۰, چهارشنبه
غفلت!
- همدیگر را دور می زنیم تا زودتر به مقصد برسیم؛ غافل از اینکه زمین گرد است و باز هم بهم خواهیم رسید!
۱۳۹۴ اردیبهشت ۴, جمعه
اولین حرف های سال 94
- روزهای بسیاری سپری شده و نتونستم بنویسم! چهار روز و یک ماه از سال جدید هم گذشته و نمی دونم دیگه می شه گفت سال نو یا نه! یک مسافرت چهارده روزه با کلی خاطره و یا بهتر است بگویم حرف و حدیث داشتم. با اینکه در برنامه ام بود که سفرنامه اش را بنویسم ولی نشد بنویسم و شاید همان بهتر که ثبت نشد! دارم سعی می کنم اون نقطه سیاهش را از ذهنم بیرون کنم ولی به زمان نیاز دارم...
- امروز یه پیام به دستم رسیده حاوی سخنان ماندگار " فامیل دور" در کلاه قرمزی! بعضی هاش واقعا حرف های ماندنی و جالبیه از جمله :
- وقتی توی یه رابطه دچار احساسات شدی، بدون خودت نیستی، خر درونته!
- بعضی ها اینقدر قشنگ دروغ می گن، ادم حیفش میاد باور نکنه!
- یه عده ادم هستن که می فهمن که نفهمن، اما نمی فهمن که می فهمیم نفهمن!
۱۳۹۳ اسفند ۹, شنبه
نهم اسفند 93
- امروز نهم اسفند همانند همان سال روزی افتابی است! ولی ساعت دوازده و نیم هیچ اتفاقی نیفتاد!
- اولین نهم اسفند قید زمانی داره ولی قید مکانی برایش در نظر می گیرم و می گویم "خیلی دور، خیلی نردیک "!
۱۳۹۳ اسفند ۸, جمعه
سفر
- اخرین ماه سال است و سه هفته دیگه اسفند هم به پایان می رسه و یک سال دیگه از عمرمان سپری شده. در بهمن ماه دو هفته پشت سر هم دو تا مسافرت جور شد، یکی با دوستان و یکی هم با محمد دوست داشتنی. محبت ها و مهربونی هاش همانند دوران کودکی اش حفظ شده و من احساس می کنم بیش از پیش دوستش دارم. قرار بود که یه سفر هم برم شیراز که فعلا کنسل شده!
- چه خوب بود سفرنامه می نوشتم ولی چون وارد جزییات می شم پس ننویسم بهتره!😆 ان جاهایی که اوضاع و احوال سفر بر وفق مرادم نبود به آن شاعری که گفته " بسیار سفر باید کرد" می گفتم ای شاعر گرانقدر بنده به اندازه کافی برای کسب تجربه و ابدیده شدن سفر رفته ام، به جان خودم تحملم کم شده ولی باز هم تحمل کردم! مخصوصا شب های قطار را! ولی در کل سفرهای سیاحتی همیشه خوبن و این بار نیز خوب بود!
۱۳۹۳ بهمن ۱۱, شنبه
اشتراک زندگی ادمها
همه ما در زندگی؛
رازی نگفتنی،
حسرتی جبران نشدنی،
رویایی دست نیافتنی
رازی نگفتنی،
حسرتی جبران نشدنی،
رویایی دست نیافتنی
و عشقی فراموش نشدنی داریم!
۱۳۹۳ بهمن ۸, چهارشنبه
چهار تعریف
- دانایی : فهم و شعور است و ربطی به مدرک تحصیلی ندارد ...
- نادانی : یاوه گویی است و ربطی به زیاده گویی ندارد...
- پولداری : منش است و ربطی به میزان دارایی ندارد...
- گدایی : صفت است و ربطی به بی پولی ندارد ...
۱۳۹۳ دی ۲۵, پنجشنبه
هفتمین سال روز تولد "عمر گذر"
- در اغاز هفتمین سالگرد تولد " عمر گذر" پیشکش می کنم مهربانی را به همه کسانی که از دل شکستن بیزارند و در تمنای آنند که دلی بدست اورند. انانکه رحمت آفرینند نه زحمت آفرین و بر انند تا پل باشند نه دیوار... انان که دوست داشتنشان را شاید نتوانی نشان دهی اما عمیقا" دوستشان داری.
- این عمرگذر را دوست دارم چون محلی شده که احساس هایم را، دلتنگی هایم را، حرفهایم را ... در خود جا می دهد و سنگ صبورم شده!
- گاه گاهی می ایم سراغ " عمر گذر" و " گذر عمر" را می بینم!
۱۳۹۳ دی ۲۲, دوشنبه
بزرگترین دارایی زندگی
- به گمانم بزرگترین دارایی زندگی آدمیزاد همین انسانهای اطرافش هست... همین کسانی که برایت پیغام می گذارند و اعلام می کنند حواسشون به تو هست... همین کسانی که با دو سه خط پیغام نشان می دهند چقدر دلشان پی تو، دلِ تو و درد توست... که چقدر خوب ترا می خوانند. همین افرادی که پیگیرند ... که نباشی دلگیر... همین ادم هایی که دلتنگ می شوند و بی مقدمه می نویسند... وقت هایی دو سه خط شعر می فرستند که بدانی خودت وجودت خوب بودن حال و احوالت برای کسی مهم هست.
- ادمیزاد چه دلخوش می شود گاهی به همین دو سه خط نوشته دو سه خط پیغام از کسی حتی ان سر دنیا... حس شیرینی است که بدانی بودنت برای کسی اهمیت داره نبودنت کسی را غمگین می کنه ... وقت هایی هست که می فهمی حتی اگر دلت پر درد است، باید بخندی و شاد باشی تا ادمهایی را که دوستت دارند را غمگین نکنی.
- خواستم بگویم چه قدر این دارایی های زندگی ام این انسان ها برایم پر ارزشند و چقدر خوب است که دارمشان...
۱۳۹۳ دی ۱۰, چهارشنبه
رفیق قیمتی
- حکایت رفاقت، حکایت سنگ های کنار ساحله... اول یکی یکی جمعشون می کنی تو بغلت، بعدش یکی یکی پرتشون می کنی تو دریا، اما بعضی وقتا یه سنگ های قیمتی گیرت میاد که هیچوقت نمی تونی پرتشون کنی و تو یکی از اونایی ...
۱۳۹۳ دی ۲, سهشنبه
بخشش برای کسب ارامش
- دیروز کلافه بودم و به خودم بد و بیراه می گفتم که: مگه اینجور ادمها را نمی شناسی، مگه دفعه اولشونه که اینجوری رفتار می کنند چرا هرچند وقت یکبار یادت می ره و گاهی محبت می کنی! ...
- دیشب به خودم جواب دادم که: بدی ها و رفتارهای بعضی ادمها را از ان جهت فراموش می کنم که می خواهم در زندگیم ارامش داشته باشم. نمی خواهم افکارم درگیر رفتارهای ناشایست اونها باشه، در واقع وقتی به اونها فکر می کنم اسیرشون می شم و ازادی ازم سلب می شه و ارامش ذهن و خیالم را می گیره! اگه از این دلخوری ها کینه به دل گرفته بشه، یه جورایی باعث رنجور شدن خود ادم می شه و رفتارها تحت الشعاع این ناراحتی ها واقع می شه واحساس شادی و راحتی در زندگی از بین می ره! پس همان بهتر که فراموش کنم!
- این لطف خداست که نمی گذاره کینه در دلم جا بگیره، هرکسی این لطف شامل حالش نمی شه!
- صرفنظر از انچه که باید فراموش کنم ولی یه چیزی هیچ وقت فراموش نمی شه که " سطح و رتبه تحصیلات برخی افراد با رفتار و اخلاقشون نسبت عکس داره" !
۱۳۹۳ آذر ۱۸, سهشنبه
راستی دروغ ها!
- بعضی ها چنان ماهرانه دروغ می گن انگار که راست می گن! ولی با همه مهارتی که دارن بازم لو می رن. خیلی وقت بود دلم می خواست به یکی بگم این دروغایی که می گی راستن؟!!! ... بلاخره امروز گفتم! :)
۱۳۹۳ آذر ۱۴, جمعه
نامه ای برای ...
- سلام. حالمان خوب است. ملالی نیست به جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور که مردمان ان را شادمانی بی سبب می نامند!
۱۳۹۳ آذر ۱۲, چهارشنبه
خوشا عشق و خوشا...
- وقت خداحافظی می دانستیم حرفها بسیارند ولی وقت گویا تنگ!... باید تصمیم می گرفتیم و هر کدام بسویی می رفتیم. او رفت و من ماندم با یک صفحه خالی در ذهنم که باید با حرفهای مان پر می شد وهنوز پس از سالها سطر های این صفحه انتظار می کشند ...
- ...
- ...
- ضیافتهای عاشق را
- خوشا بخشش خوشا ایثار
- خوشا پیدا شدن در عشق برای گم شدن در یار
- چه دریایی میان ماست
- خوشا دیدار ما در خواب
- ...
- ...
- مرا آتش زدی ای عشق
- خوشا عشق و خوشا خون جگر خوردن
- خوشا مردن، خوشا از عاشقی مردن
۱۳۹۳ آذر ۷, جمعه
۱۳۹۳ آبان ۳۰, جمعه
ششمین سالگرد درگذشت پدر
- امروز ششمین سالگرد درگذشت پدر است، در هر سنی که باشی باز هم احساس یتیمی می کنی. در این چند سال خیلی وقتها جای خالی اش را احساس کردیم وآه حسرت از نبودش کشیدیم ولی چاره ای جز تحمل نیست. پدر جان روحت شاد. همیشه در قلبم هستی و بیادت هستم.
۱۳۹۳ آبان ۶, سهشنبه
آدم های ناب
- آدم هایی هستند که خوبند، خوب بودن به خوردشان رفته، امده اند که مهر بیاورند. نه جنسیتشان مهم است، نه عقایدشان، نه تحصیلاتشان و نه سنشان.... مهم این است که با دلشان راحتند، صاف و رو راست می ایند توی زندگیت، یک توقف می کنند، به پهنای یک عمرت و می روند ... سالها هم که نبینی شان باز یکجوری انگار با تو مانده اند...
۱۳۹۳ مهر ۲۴, پنجشنبه
بخشیدن شجاعت می خواهد...
- ببخش ... به خاطر خودت ببخش، نه برای ... نه برای ... ببخش تا راحت و ارام زندگی کنی... فداکاری نکن... کسانی که فداکاری می کنند جرات بخشیدن ندارند، بخشیدن جرات می خواهد، جسارت می خواهد... وقتی ببخشی یک پرونده برای همیشه بسته خواهد شد... اما با فداکاری و نبخشیدن اهرمی در دست داری تا فشار بیاوری... روی خودت ... روی ... و زندگی خودت... بخشیدن شجاعت می خواهد... باید ببخشی تا اینده ات را بسازی... مهم نیست در گذشته چه بر سر زندگی ات امده است و مقصر کیست... ولی ایا به این فکر می کنی؛ از این به بعد اگه زندگی ات خراب شود مقصر کیست...؟ زندگی ات امروز دست خودت است... می توانی با کینه ی گذشته زهرش کنی ... می توانی با گذشت و بخشش به فکر امروز و اینده ات باشی و ... خوشبخت زندگی کنی!
۱۳۹۳ مهر ۲۰, یکشنبه
دلتنگ...
- خوش به حال انارها و زنجیرها، دلتنگ که می شوند می ترکند... خیلی وقته که دیگه بغض دلتنگی ام نمی ترکه!!!...
- دوباره سراغم را گرفته
آن اندوه قدیمی
و اشکهایی که گاه به گاه
چشمانم را بارانی می کرد!
نمی دانم چرا
یک باره به یادت افتادم
با قلبی که
َتََرَک برداشته
و ُمداوا نشده...
بی تردید هنوزنمی دانی
چه کرده ای
با کسی که مهربانی را
حرام دستهای تو کرد؟
۱۳۹۳ مهر ۱۴, دوشنبه
پائیز و حرفهای درهم و برهم...!
- در این روزهای پاییزی سخت نیازمند نوشتن هستم... بعضی روزها در مسیر رفت و امدم به محل کار وقتی همه از ترافیک کلافه اند ذهنم فعال می شه، افکارم را جمله بندی و مرتب می کنم و ارزو می کنم که ای کاش همین الان می توانستم به وبلاگم منتقل شان کنم! ولی حالا که بعد از مدتها اینجا امدم نمی دانم چی بنویسم!
- پاییز بدون باران را دوست ندارم، پاییزغم انگیز با بادهایش را دوست ندارم! دلم باران می خواهد...
- این روزها عجیب دلم می خواهد رمان نویسی کنم! شاید نوشتم...!
- با اینکه تکرار مکرر یک اهنگ را نمی پسندم ولی الان دو ساعتی می شه که اهنگ " پاییز آمد " در حال تکراره وباز هم مشتاق تکرارش هستم...
۱۳۹۳ مهر ۳, پنجشنبه
دوستانی دارم ... بهتر از برگ درخت
- صبح امروز کسی گفت به من
- تو چرا تنهایی!
- گفتمش در پاسخ
- تو چقدر حساسی
- تن من گر تنهاست
- دل من با دلهاست
- دوستانی دارم
- بهتر از برگ درخت
- که دعایم گویند و دعاشان گویم
- یادشان در دل من
- قلبشان منزل من ...!
- صافی اب مرا یاد تو انداخت
- رفیق!
- تو دلت سبز
- لبت سرخ
- چراغت روشن!
- چرخ روزیت همیشه چرخان!
- نفست داغ
- تنت گرم
- دعایت با من
- روزهایت پی هم خوش باد!
۱۳۹۳ شهریور ۲۲, شنبه
اغاز سال تحصیلی 93-94
- آغاز ترم تحصیلی جدید را به همه دانشجویان با نشاط که روز اول میان سراغ استاد و می پرسند امروز کلاس تشکیل می شه و وقتی جواب مثبت می شنوند میرن و بقیه را هم خبر می کنند و از 30 نفر 22 تاشون میان سر کلاس و به استاد انگیزه درس دادن می دن! تبـــــــــریک می گم !!!!!
- دانشجوها بعد از فارغ التحصیلی میان بهم می گن پشت سرتون اینجوری غیبت کردیم!!! : به سال پایینی ها گفتیم بد اخلاق نیست ولی خیلی جدیه و معمولا رو حرفش می شه حساب کرد! همیشه کلاس هاش از همون روز اول تشکیل می شه واگه تشکیل نشه تعجب اوره!
۱۳۹۳ شهریور ۷, جمعه
انالله و انا الیه راجعون
- خبر خیلی ناگوار بود، سعید به دلیل ناراحتی قلبی درگذشت!
- در خانواده پدری و مادری اینقدر با عموها و عمه و دایی و خاله احساس نزدیکی و قرابت داریم که بچه ها همگی برای هم همانند خواهر و برادر باشند. این خبرِ ناگور برای همه شوک اور بود!
- تنها می توانم بگویم : انالله و انا الیه راجعون... خداوند به همسر و بچه هایش صبر دهد!
۱۳۹۳ شهریور ۴, سهشنبه
چهارم شهریور ... تولد
- درخت ها
- بازیگران ماهری اند
- انقدر طبیعی جوانه می زنند
- که نگاهت پشت تمام پنجره ها سبز می شود
- و سفیدی موهایت را در هیچ اینه ای نمی بیینی!
- چهارم شهریور دیگری از راه رسید و یک سال دیگه بر عمرم اضافه شد و شاید بهتر بگویم یک سال از انچه خداوند برایم رقم زده کم شد! عمرم با فراز و نشیب های خاص خودش طی شده، شاید یه زمانی این جرات را پیدا کنم و خیلی اتفاقات را بنویسم ... امروز فقط روز تولد است...
- موی سپید خود را در اینه دیدم...
۱۳۹۳ مرداد ۳۰, پنجشنبه
برای روزهای خاص!
- یه روزهایی از زندگی ام خاص هستند و هر سال تک و تنها و اونهم فقط در ذهن و یاد خودم براشون سالگرد می گیرم، جنسشون از جنس تولد و... نیست ... از جنس یاداوری یه اتفاق خاص است؛ و شاید بهتر بگویم خاص خودم. حالا یه مدتی هست که دیگه برا بعضی هاش سالگرد گرفته نمی شه... و حتی سعی می کنم از ذهنم بیرونشون کنم و به فراموشی بسپارمشون... اره بهتره فراموش بشن!
- یاد ایام جوانی جگرم خون می کرد
- خوب شد پیر شدم کم کم و نسیان امد
۱۳۹۳ مرداد ۲۹, چهارشنبه
احساس مشترک
- هیچ حرفی نمی تونم بزنم ولی با همه وجود این حال و احساست را درک می کنم... از اعماق قلبم، از مغز استخوان، با همه احساسم درک می کنم این واقعه را!...
- چقدر اتفاقات شبیه هم هستند... چقدر شکست ها و خرد شدن ها مشابه اند... ادم ها خیلی با هم فرق دارند ولی جنس احساسات اینجوریشون خیلی شبیه به هم هست...
- کاش باور می کردی که می توانی اعتماد کنی و می توانم یاری ات نمایم ... حتی به اندازه یک اپسیلون ...
۱۳۹۳ مرداد ۲۶, یکشنبه
تولد امیرعلی
- امروز یک شنبه 26 مرداد پسر داوود به دنیا امد... نمی دانم برایم از خودش عزیزتر می شه یا ... واضح است هر عزیزی جایگاه خودش را در قلبم داره ...
- قراره اسمش را امیرعلی بگذارند یا شاید ... تا ببینم تو شناسنامه اش چی میاد...
- امیرعلی جان به این د نیای پرهیاهو خوش امدی!
۱۳۹۳ مرداد ۱۴, سهشنبه
۱۳۹۳ مرداد ۴, شنبه
خدا همه دارایی من است
متن زیر را یکی از دوستانم فرستاده و گفته این را استادم پرفسور ... ارسال کرده و برای او هم یکی از دانشجویانش!
متن قابل تعمقی است :
متن قابل تعمقی است :
- آدم مذهبی نیستم
- اما
- از انانی که به هیچ، پایبند نیستند، می ترسم.
- از آنانی که خدا را به چالش می کشند، می ترسم.
- اینها برای هیچ کس و هیچ چیز ارزشی قائل نیستند. فریب ظاهر روشنفکرشان را نخورید. کسانی که تنها خود و عقل خود را قبول دارند. شما را در نهایت، هیچ می پندارند.
- اینان به عشق نیز خیانت می کنند چرا که خدایی ندارند...
- آدم مذهبی نیستم
- اما
- از انانی که بیش از حد مذهبی اند می ترسم.
- از هر دین و ایینی که باشد.
- از انانی که تنها آیین و مذهب خود را راه سعادت می دانند، می ترسم.
- کسانی که به غیر از خود و هم کیشانشان، دیگران را کافر می انگارند. فریب ظاهر خدا ترسشان را نخورید! شما را در نهایت کافر می پندارند.
- اینان به عشق خیانت می کنند چرا که به درگاه خدایشان توبه خواهند کرد.
- آدم مذهبی نیستم
- اما
- خدا، همه دارایی من است...
۱۳۹۳ مرداد ۱, چهارشنبه
همیشه باش
- درد ها فراموش می شوند ولی همدردها هرگز... من بودن انهایی را می خواهم که حتی یادشان زندگی را زیباتر می کند... پس همیشه باش!
۱۳۹۳ تیر ۲۹, یکشنبه
شب قدر
- الهی چه بیصدا می بخشی و ما چه حسابگرانه تسبیح و ذکرمان را می شماریم...
- " شب قدر" شب بیدار شدن است نه شب بیدار ماندن...!
- ای بیدار شدگان برای ما در خواب ماندگان دعا کنید...! فراوان ...
۱۳۹۳ تیر ۲۸, شنبه
تجربه
- این دفعه اول نیست که نمی توانم تجربه ام را در اختیار یکی دیگه قرار بدم به چندین و چند دلیل : اول اینکه می گه به تو چه! دوم اینکه می گه چرا فکر می کنی همه جا معلمی! دیگه اینکه می گه نه این مشکل من با مشابه خودش فرق داره! ... یا اینکه می گه چرا اصلا به زندگی و کارای من سرک می کشی و توجه داری؟! ... یا تو چرا می خوای به من کمک کنی! یا ... یا ...
- همه دلایلش را می پذیرم ولی باز هم نمی خواهم تنهاش بگذارم!
- از همه بدتر نمی دونم چه جوری بهش بگم که من می دونم مشکلت چیه و می خوام تو دیگه تجربه نکنی!...
- اول: ( یکی از درونم داد زد : سرم درد گرفت، چقدر با خودت حرف می زنی، اصلا از کجا معلوم اینجوری بگه! ... تو چی می دونی که این حرفا را می زنی!... )
- دوم: ( به نظرم راست می گه! همیشه که حدسای ادم درست نیست!... )
- سوم: ( اصلا نکنه من خل شدم که با حودم حرف می زنم!...)
۱۳۹۳ تیر ۲۵, چهارشنبه
تنهایی
- اینکه گفته می شه " ادمی که تنهاست برای این نیست که نتونسته با کسی دوست بشه بلکه نخواسته با هر کسی دوست بشه " یا " تنهایی خیلی با ارزشه، چون خالی از ادمهای بی ارزشه" همیشه یه بهونه نیست! ...
۱۳۹۳ تیر ۱۸, چهارشنبه
ثبت یک روز فوتبالی در تاریخ
- یک روز فوتبالی ( و البته بسیار بسیار تلخ برای برزیل ) در تاریخ ثبت شد! المان زلزله شد و در کمتر از بیست دقیقه تیم برزیل که درست مثل خانه های گلی بود را متلاشی کرد و یک ملت را خرد!
- در کل نیمه دوم منتظر بودم یکی اتفاق غیر منتظره رخ دهد و برزیل زمین خورده از جا بلند بشه ولی نشد...
پینوشت : لوگوی گوگل امروز هم جالب بود!
۱۳۹۳ تیر ۱۶, دوشنبه
این دهان بستی دهانی باز شد!
- شنیده بودم «زباني كه حرف حق را نگويد فقط به درد ليسيدن بستني قيفي مي خورد» و من تمام مدتی که در جلسه نشسته بودم و به حرف های بیهوده و ناحق گوش می دادم در این اندیشه بودم که اگر این حرف ها را بی پاسخ بگذارم بطور حتم روزه ام بدون لیس بستنی هم باطل است! درگیر افکارم بودم که به یکباره ختم جلسه اعلام شد ناگاه حق یاریم کرد و در همان حالی که همه سرپا ایستاده بودند گفتم هر انچه را باید می گفتم ...
- به ارامش رسیدم نه برای اینکه بر سر ریئس بزرگ فریاد زده بودم، بلکه فقط برای اینکه زبانم برای گفتن حق در دهانم چرخیده بود!
۱۳۹۳ تیر ۶, جمعه
غفلت از زندگی
- بعضی وقت ها فکر می کنیم زندگی یک مسابقه دو است و می خواهیم هرچه زودتر به هدفمون برسیم و غافل از اینکه انقدر خودمان را خسته می کنیم که یا به مقصد نمی رسیم و یا اگر برسیم به مسیر توجه نداشتیم و لذتی از ان نبرده ایم! ادمی دیر یا زود پیر و خسته می شود آنوقت دیگه رسیدن به آرزوها و اهداف برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت و زمانی که از دست رفته است و...
۱۳۹۳ تیر ۵, پنجشنبه
خاطرات <===> دوست داشتن
- ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم انها را دوست داریم و به انها وابسته می شویم. هر چه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی مان بیشتر می شود.... پس هر کسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم در دلش ثبت شویم!
- از عزیزانی که جزء خاطرات خوب زندگی ام هستند، به خاطر بودنشان تشکر می کنم!
۱۳۹۳ خرداد ۱۶, جمعه
تصمیم ن ا ه ی د
- وقتی تصمیم می گیرم برای همیشه از یکی فاصله بگیرم و برم ، می رم و دیگه برگشتی نیست !!! متاسفم که این خصلت را دارم !!
۱۳۹۳ خرداد ۱۰, شنبه
سفر
سفر مرا به در باغ چند سالگی ام برد
و ایستادم تا
دلم قرار بگیرد،
صدای پرپری امد
و در که باز شد
من از هجوم حقیقت به خاک افتادم!
و ایستادم تا
دلم قرار بگیرد،
صدای پرپری امد
و در که باز شد
من از هجوم حقیقت به خاک افتادم!
(سهراب سپهری)
- سفر مرا به باغ خاطرات برد... از فرودگاه که با فرخنده روبرو شدم تا میهمانی بزرگی که همه را دیدم و با یاد گذشته ها و خاطرات گفتیم و خندیدیم و در ادامه گردش در طبیعت و لذت از هوای بسیار دلپذیر و طبیعت سرسبز و آش دوغ خوردن! ... همه و همه خاطره شد، گرچه مسرور از سفرم ولی بغض دلتنگی در گلویم گیر کرده!
۱۳۹۳ خرداد ۲, جمعه
۱۳۹۳ فروردین ۳۰, شنبه
اشتراک در:
پستها (Atom)